خبرگزاری پورانا

PNA

سکوت طالبان در غم و شادی غیر پشتو زبانان

از درگذشت استاد صالح محمد خلیق رئیس انجمن نویسندگان بلخ چند روز می‌گذرد و با وجود اینکه همه نخبگان و حتی چهره‌های سیاسی در این باره پیام دادند از طالبان هیچ صدایی بلند نشده است، این اولین بار نیست که چنین اتفاقی می‌افتد درگذشت استاد واصف باختری که مهم‌ترین چهره فرهنگی افغانستان بود نیز برای طالبان هیچ اهمیتی نداشت همین گونه درگذشت استاد فدایی هروی، استاد عبدالکریم تمنا، پرفسور یمین، استاد فکرت، استاد فضل الله زرکوب و پروفسور شاه علی اکبر شهرستانی و بدینگونه ده‌ها چهره نامدار در عرصه فرهنگ و هنر و تحقیق افغانستان، این در حالی‌است که دو هفته پیشتر مطیع الله تراب ۱ نظم سرای عوام پسند پشتو زبان درگذشته بود مقام‌های این گروه از صغیر و کبیر برای او تسلیت نامه نوشتند و در مراسم خاکسپاری شرکت کردند

وزارت خارجه پاکستان، هند و طالبان را متهم به حمایت از گروه‌های هراس‌افگن کرد

شفقت علی، سخنگوی وزارت امور خارجه پاکستان امروز در یک نشست خبری گفته که گروه‌های هراس‌افکن مانند تحریک طالبان پاکستان و ارتش آزادی‌بخش بلوچ از خاک افغانستان با حمایت و پشتیبانی مستقیم هند هدایت می‌شوند و علیه پاکستان اقدام می‌کنند.
او افزوده که گروه‌های هراس‌افگن به‌عنوان ابزارهایی برای بی‌ثبات‌سازی پاکستان به‌کار گرفته شده‌اند و «پناهگاه‌هایی در افغانستان دارند.»
سخنگوی وزارت خارجه پاکستان گفته که نگرانی‌های امنیتی کشورش درباره فعالیت این سازمان‌ها با مقام‌های طالبان در کابل مطرح شده و اسلام‌آباد «اکنون شاهد پذیرش بهتر این نگرانی‌ها از سوی طالبان است.»
با این حال، سخنگوی وزارت امور خارجه پاکستان تصریح کرده که پاکستان خواستار اقدام قاطع طالبان برای مقابله با حضور و فعالیت گروه‌های هراس‌افگن در خاک افغانستان است.
این اظهارات در حالی مطرح شده که طالبان از سفر قریب‌الوقوع امیرخان متقی وزیر امور خارجه این گروه به پاکستان خبر داده‌اند.
در حدود یک سال اخیر روابط طالبان و پاکستان بر سر آنچه پاکستان حمایت طالبان از گروه‌های هراس‌افگن می‌خواند، به شدت تنش‌آلوده بوده است. چند ماه پیش ارتش پاکستان اهدافی را در خاک افغانستان هدف حملات هوایی قرار داد و مدعی شد که مراکز تربیت تروریستان ضد پاکستانی را هدف قرار داده است. پس از آن روابط طالبان و پاکستان برای مدتی به شدت تیره شد و طرفین همدیگر خود را با الفاظ تندی مورد حمله قرار دادند.
در چند هفته اخیر اما پاکستانی‌ها و طالبان از تلاش برای بهبود روابط سخن گفته‌اند و گفته می‌شود که سفر امیرخان متقی نیز در همین راستا صورت می‌گیرد.
ناظران می‌گویند که بهبود نسبی روابط طالبان و پاکستان با پا درمیانی چین صورت گرفته اما پایداری آن در معرض شک و تردید قرار دارد.
به اعتقاد ناظران طالبان توان و اراده پاسخگویی به خواسته‌های پاکستان را ندارند و آنچه تحت نام بهبود روابط تعریف می‌شود، بیشتر تحت فشار قدرت های سومی صورت می‌گیرد که امکان برگشت دارد.
با این حال، شماری از آگاهان با اشاره به اینکه طالبان از سوی پاکستان ایجاد شدند و سال‌ها تحت حمایت این کشور قرار گرفتند، تنش‌های به میان آمده میان طرفین را ناپایدار و غیرواقعی می‌دانند و می‌گویند که با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، پاکستان به بخشی از اهداف منطقه‌ای خود دست یافته و حاضر نیست که طالبان را به عنوان یک سرمایه در مناسبات منطقه‌ای خود از دست بدهد.
در گذشته نیز بارها پاکستانی‌ها هند را متهم به تلاش برای تخریب روابط میان طالبان و پاکستان کرده‌اند.
هند و پاکستان دو کشوری هستند که خصومت دیرینه با هم دارند و حدود دو ماه پیش در امتداد منازعات مرزی، یک بار دیگر وارد درگیری نظامی شدند. درگیری‌ای که بالافاصله با پادرمیانی امریکا و برخی از قدرت‌های دیگر متوقف شد.
هند و پاکستان همواره از افغانستان همچون میدان رقابت ژیوپولتیک منطقه‌ای استفاده کرده‌اند.

زبان سرغلامی

از آن رو که زبان سرغلامی زبانی‌است که زبان‌شناسان آن را مربوط به دسته‌ی زبان های ایران شرقی مرتبط دانسته اند، کند‌‌وکاو در این زبان بدون در نظر داشت دگر زبان‎‌های ایرانی به شمول زبان‌های کهن مانند زبان اوستا، زبان سکایی، زبان تخاری و زبان‌های معاصر مانند فارسی، شغنانی، وخی، سنگلیجی، یغنابی و یغنا‌منجی و حتا زبان‌های هندو‌اروپایی میسر نیست. برای نمونه؛ “ایویج”، “ایوا” و “ویج” در زبان اوستایی معنای پسوند مکان را افاده می کند.

شبکه هشدار عاجل قحطی، از بحرانی شدن ناامنی غذایی در افغانستان هشدار داد

نهاد موسوم به«شبکه هشدار عاجل قحطی» اعلام کرده است که ناامنی غذایی در بیشتر مناطق غربی، مرکزی و شمالی افغانستان از اواخر سال ۲۰۲۴ تا ماه می ۲۰۲۵ به سطح بحرانی رسیده است.این نهاد در گزارشی گفته که خشکسالی‌های پی‌در‌پی، عامل اصلی این وضعیت است و حدود ۹ میلیون تن در افغانستان به کمک‌های اضطراری […]

شمالی، خط مقدم جنگ‌ و قربانی آزادی‌خواهی!

اقدامات جنایت‌کارانه طالبان و تروریستان همدست‌شان در مناطق آزادنشده، فاجعه‌بار بود و مصادیق انکارناپذیر جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت میباشد . مانند تخریب و سوزاندن خانه‌ها و تاکستانها، منهدم کردن باغ ها،کاریزها و منابع آبی، کشتار مردم بی‌گناه و کوچ اجباری آن‌ها به کمپ‌های سوزان ولسوالی سرشاهی ولایت ننگرهار

یک زن جوان در غور خودکشی کرده است

منابع محلی در ولایت غور به رسانه‌ها گفته‌اند که یک زن جوان در پی خشونت‌های خانوادگی در این ولایت دست به خود کشی زده و به زندگی خود پایان داده است.
به گفته منابع، این رویداد روز پنج‌شنبه، ۹اسد/مرداد، در روستای«کشک پایین»شهرستان/ولسوالی«لعل و سرجنگل»ولایت غور رخ داده است.
بربنیاد اطلاعات، این زن ۲۸ساله، با استفاده از ریسمان خود را درخانه حلق آویز کرده است.
انگیزه این رویداد خشونت‌های خانوادگی عنوان شده است.
در چهار سال گذشته، آمار خودکشی‌ها چندین برابر افزایش یافته است که در بیش‌ترین موارد، قربانیان آن زنان‌ اند.
خشونت‌های خانوادگی، ازدواج‌های اجباری و زیرسن، فقر و بیکاری از عومل درشت افزایش خودکشی‌ها در کشور دانسته می‌شود.

یونیسف: در شش ماه سرخکان ۳۵۷ قربانی در افغانستان گرفت

دفتر صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل ـ یونیسف، در گزارشی گفته است که بیماری سرخکان در نیمه نخست سال ۲۰۲۵ میلادی، جان دست‌کم ۳۵۷ کودک را در افغانستان گرفته است.
در گزارش یونیسف که امروز شنبه،۱۱ اسد/مرداد، نشر شده آمده است که بیش از ۱۲ میلیون کودک در افغانستان به کمک فوری نیاز دارند و بین ماه‌های جنوری تا جون سال جاری میلادی، بیش از ۷۴ هزار و ۸۰۰ مورد مشکوک به سرخکان در کشور ثبت شده که نزدیک به ۸۰ درصد آنها کودکان زیر پنج سال بودند.
یونیسف در این گزارش گفته که بیماری‌های قابل پیشگیری دیگر نیز همچنان شایع‌اند، که بیش از ۷۳ هزار مورد اسهال شدید همراه با کم‌آبی بدن، که ۱۲ مورد آن مرگبار بوده و بیش از ۸۲۴ هزار مورد عفونت‌های تنفسی و ذات‌الریه در ششماه نخس سال جاری میلادی، گزارش شده است.
طبق گزارش یونیسف افغانستان با یکی از فوری‌ترین، اما کم‌تر مورد توجه قرار گرفته‌ترین بحران‌های تغذیه کودکان در جهان روبرو بوده که بیش از ۳.۵ میلیون کودک در کشور دچار سوءتغذیه حاد هستند. از این میان ۱.۴ میلیون تن در معرض خطر جدی مرگ قرار دارند و بیش از ۸۵ درصد این کودکان کمتر از دو سال دارند.
یونیسف گفته است که در شش ماه نخست سال۲۰۲۵میلادی، بیش از ۹.۵ میلیون کودک در افغانستان از نظر سوءتغذیه بررسی شده‌اند، و نزدیک به ۲۷۵ هزار تن آنان تحت درمان سرپایی قرار گرفته و بیش از ۲۳ هزار کودک نیازمند بستری شناخته شده‌اند.
این گزارش می‌افزاید: «چندین دهه جنگ، فقر گسترده، شوک‌های ناشی از تغییرات اقلیمی و فروپاشی خدمات اجتماعی باعث شده‌اند، که بیش از ۲۲.۹ میلیون تن، بیش از نیمی از نفوس افغانستان در سال ۲۰۲۵ میلادی، به کمک‌های بشردوستانه نیاز داشته باشند.»
چندی پیش سازمان پزشکان بدون مرز، در گزارشی گفته بود که روزانه دست‌کم یک کودک بر اثر بیماری سرخکان در افغانستان جان خود را از دست می‌دهد.

سیگار: طالبان اظهارات سخنگوی خود را در مورد معتبر ندانستن توافق‌نامه دوحه پس گرفته‌اند

اداره بازرس ویژه امریکا در امور بازسازی افغانستان-سیگار، در بخشی از گزارش تازه‌ خود که به کانگرس امریکا ارایه کرده، به نقل از وزارت خارجه این کشور گفته که طالبان اظهارات سخنگوی خود را در مورد معتبر ندانستن توافق‌نامه دوحه پس گرفته‌اند و گفته‌اند که این توافق را جدی می‌گیرند.
در نوامبر ۲۰۲۰ طالبان و امریکا توافق‌نامه‌ای را در دوحه پایتخت قطر امضا کردند که زمینه برگشت این گروه به قدرت را فراهم کرد. هرچند این توافق بخش‌های پنهانی زیادی دارد اما در بخش‌های منتشر شده آن طالبان به امریکا تعهد سپرده‌اند که علیه گروه‌هایی که ضد منافع امریکا هستند، مبارزه می‌کنند و به این گروه‌ها اجازه فعالیت در افغانستان را نمی‌دهند.
چندی پیش اما ذبیح‌الله مجاهد سخنگوی طالبان امریکا را به عدم اجرای تعهداتش در قبال توافق‌نامه دوحه متهم کرد و گفت که طالبان دیگر توافق‌نامه دوحه را معتبر نمی‌دانند.
سیگار در گزارش تازه خود در باره ادامه‌ کمک‌های امریکا به افغانستان گفته که این کمک‌ها«با اهداف سیاست خارجی دولت هم‌سو» تلقی نشده و امریکا تمرکز خود را در افغانستان به کاهش تهدیدات تروریستی و بازگرداندن امریکایی‌های بازداشت‌شده محدود می‌کند.
سیگار به نقل از وزارت امور خارجه‌ امریکا گفته است که ایالات متحده «نمی‌تواند به حمایت از طالبان ادامه دهد.»
امریکا در ۲۴ سال گذشته بزرگ‌ترین کمک‌کننده به افغانستان بود و پس از برگشت طالبان به قدرت نیز این کشور بیش از ۳.۳۳ میلیارد دالر به افغانستان کمک کرده است.
در گزارش سه ماه اخیر سیگار در باره تهدیدات گروه‌های تروریستی در افغانستان به نقل از دفتر مدیر اطلاعات ملی (اودی‌ان‌آی) و تیم‌های نظارت بر تحریم‌های سازمان ملل متحد آمده است که گروه‌های تروریستی همچنان در افغانستان فعال اند، در حالی که نگرانی‌های مداوم ایالات متحده، سازمان ملل و منطقه‌ مبنی بر این‌که این کشور همچنان پناهگاه تروریست‌ها است، وجود دارد.
وزارت امور خارجه‌ امریکا به سیگار گفته است که طالبان «اعلام کرده‌اند که تعهدات ضدتروریزم خود در توافق‌نامه‌ دوحه را جدی می‌گیرند» و «بیانیه سخن‌گوی خود را که در آن گفته بود دیگر توافق‌نامه‌ی دوحه را معتبر نمی‌دانند، پس گرفته‌اند.»
وزارت امور خارجه‌ی امریکا افزوده که در حال اتخاذ «رویکردی تمام‌عیار» در قبال تلاش‌های ضدتروریسم افغانستان است تا «از ظهور مجدد تهدیدات خارجی از افغانستان جلوگیری کند.»
طبق گزارش سیگار، گروه‌های تروریستی فعال در افغانستان شامل داعش خراسان، طالبان پاکستانی و القاعده هستند.

در گزارش سیگار به نقل از کمیته تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل آمده که شاخه خراسان داعش با حدود دو هزار جنگ‌جو، همچنان به جذب نیرو در ‏داخل و خارج از افغانستان، از جمله در میان کشورهای آسیای میانه و قفقاز شمالی روسیه، و همچنین ‏جنگ‌جویان ناراضی از سایر گروه‌ها ادامه داده است.‏
در گزارش سیگار آمده است که طالبان افغانستان از تحریک طالبان پاکستان (تی‌تی‌پی)، حمایت می‌کنند که طبق تخمین سازمان ملل متحد، این گروه شش هزار تا شش هزار و ۵۰۰ جنگ‌جو دارد که عمدتا در شرق افغانستان مستقر هستند.
در گزارش سیگار آمده است که طالبان همچنان به فراهم کردن محیط سهل‌گیرانه برای القاعده در سراسر افغانستان ادامه داده‌اند و براساس گزارش سالانه دفتر مدیر اطلاعات ملی ایالات متحده، القاعده قصد هدف قرار دادن ایالات متحده امریکا را دارد.
تیم‌های نظارت بر تحریم‌های سازمان ملل گفته‌اند که القاعده در افغانستان ۳۰ تا ۶۰ عضو اصلی دارد و سیف العدل، رهبر القاعده به ابوجعفر ‏المصری و ابویاسر المصری مأموریت داده تا هسته‌های خود را در عراق، سوریه، لیبیا و اروپا دوباره ‏فعال کنند و این نشان‌دهنده‌ی قصد بلندمدت القاعده برای انجام عملیات خارجی است.‏
ناظران می‌گویند که طالبان برغم تلاش‌های پنهان برای جلب حمایت و همکاری امریکا، جهت جلوگیری از حساسیت کشورهای منطقه‌ای رقیب امریکا، تلاش می‌کند که در سیاست اعلامی، نشان دهد که با امریکا رابطه و تعهدی ندارد.
ذبیح‌الله مجاهد سخنگوی طالبان یک روز پیش در صحبت با یک رادیوی محلی گفت که این گروه قصد دشمنی با امریکا را ندارد و با توجه به تغییر شرایط جنگی تلاش دارد تا امریکایی‌ها را قانع به همکاری با این گروه نماید.

اسد خونین برای شمالی؛ از مداومت متجاوزین تا فراموشی و سهل‌انگاری قربانیان

بیست و شش سال پیش از امروز(اسد/مرداد سال ۱۳۷۸) طالبان در سرزمین شمالی مرتکب جنایاتی شدند که دستکم برای حافظه دو نسل از مردم این منطقه سابقه نداشت. هرچند روایت‌هایی از جنایات مشابه در حدود هفتاد سال پیش از آن به صورت شفاهی به نسل آن روز شمالی منتقل شده بود. جنایت‌هایی که در زمان تسلط لشکریان جنوب(میزان ۱۳۰۸) به فرماندهی محمد گل مومند و به دستور محمد نادر به سرزمین شمالی انجام شده بود.
به روایت تاریخ محمد گل مومند با لشکری از قبایل جنوبی اعم از جاجی، منگل، زدران، وزیری و احمدزی به سرکوب مردم شمالی اعزام شد و این لشکر به کشتار مردان پیر، جوانان، زنان، کودکان و غارت مال ودارایی مردم پرداخت و از هیچ جنایتی تا حتا تجاوز به ناموس مردم و به اسارت گرفتن زنان تا شکنجه‌های وحشتناک گوناگون دریغ نکردند.
طالبان ۲۶ سال قبل از امروز و ۷۰ سال بعد از تجاوز لشکر جنوب به سرزمین شمالی، دوباره همان جنایات نادریان را در شمالی تکرار کردند.
سوال نسل امروز شمالی، این است که چرا جنایات نادریان توسط طالبان در شمالی تکرار شد؟ در فاصله هفتاد ساله میان این دو مرحله از جنایت‌کاری چه اتفاق افتاده است؟ این پرسش‌ها چندان تازگی ندارد و دستکم در سی سال اخیر بارها مطرح شده و پاسخ‌هایی به آن داده شده است.
در اینجا به دو دسته از عواملی خواهیم پرداخت که به تکرار جنایات تاریخی در یک منطقه خاص توسط یک گروه خاص قومی کمک کرده است. دسته اول، به جریان و جناح سرکوب و متجاوز مربوط می‌شود. دسته دوم، به مردم و به قربیانیان جنایت مربوط می شود.
دسته اول:
1- وجود یک برنامه خاص پشتونیستی؛ و
2- مداومت جریان‌های پشتونیستی در تطبیق برنامه حذف و سرکوب.
دسته دوم:
1- فراموشی در میان قربانیان؛
2- سهل‌انگاری و فروگذاشت جریان‌های سیاسی حوزه شمال؛ و
3- نبود سازمان‌ها و نهادهایی که پیگیر عدالت باشند.
از بدو پیدایش بشر، تجاوز، غارت‌گری و تلاش برای تسلط بر دیگران وجود داشته است. تاریخ بشر پر است از جنایاتی که گروه‌های خاص متجاوز بر اقوام و قبایل و ملل ضعیف و بی‌دفاع روا داشته‌اند. جلوگیری از تجاوز یک قوم و یک گروه بر اقوام و گروه‌های دیگر نیز همواره یک فورمول نسبتاً ساده داشته است: ۱- از بین رفتن دلایل و انگیزه‌های تجاوزگری در نزد متجاوزین. ۲- ایجاد سازوکارهای دفاعی و حفاظتی در جناح قربانیان برای جلوگیری از تجاوز و تعدی بعدی.
افغانستان نیز از این قاعده مستثنا نیست. برای جلوگیری از تکرار جنایات بشری قبایل جنوب بر مردم عمدتاً تاجیک شمالی(شهرستان‌های شمال کابل، پروان، کاپیسا و پنجشیر) یا باید پشتون‌ها برنامه حذف و سرکوب مردم شمالی را کنار می‌گذاشتند و یا هم مردم شمالی سازوکارهای دفاعی و حافظتی‌ای را ایجاد می‌کردند که می‌توانستند از تکرار جنایات جلوگیری کنند. این دو اتفاق نیافتد و جنایات تکرار شد.
در زیر چگونگی اتفاق نیافتدن همین دو امر را شرح می‌دهیم.
1- وجود یک برنامه خاص پشتونیستی
در شرح این نکته می‌توان گفت که مقدمات نظری یا فکری سرکوب‌های اجتماعی نه در زمان محمد نادر که در زمان امان‌الله فراهم شد. یک حلقه موسوم به روشنفکران نزدیک به شاه امان‌الله طرح‌های ملت‌سازی اروپایی را از ترکیه کاپی کرده و در افغانستان ترویج کردند. این حلقه با رخنه در ارکان دولت، نهادهای اجرایی را در جهت اجرایی کردن یک چنین طرحی ترغیب کردند. طبق این طرح، ملت در افغانستان باید برپایه ارزش‌های پشتونی شکل می‌گرفت. به صورت طبیعی، اقوام غیرپشتون در معرض حذف و سرکوب و یکرنگ‌سازی قرار گرفتند. اولین نقطه تصادم و اصطلاک نیز می‌توانست منطقه شمال کابل باشد. رهبری قیام مردمی علیه حکومت امان‌الله توسط حبیب‌الله کلکانی تاجیک‌تبار، تبر نظریه‌پردازانی که غیرپشتون‌ها را مانع و مخل روند ملت‌سازی می‌دانستند، دسته کرد. این‌گونه بود که محمد نادر با تمام توان در راستای آنچه تکمیل طرح مهندسی اجتماعی امان‌الله خوانده می‌شد را با زور و خشونت روی دست گرفت. بهانه نیز این بود که مردم شمالی در رکاب کلکانی علیه دولت بغاوت کرده‌اند.
2- مداومت جریان‌های پشتونیستی در تطبیق برنامه حذف و سرکوب.
تجربه تاریخی در فاصله زمانی هفتاد ساله(بین جنایات نادریان و طالبان در شمالی) به وضاحت نشان می‌دهد که برنامه و طرح سرکوب شمالی‌ها از دستور کار گروه‌های پشتونی که در قدرت بودند کنار گذاشته نشد. طولانی‌ترین دوره زمام‌داری در افغانستان را محمد ظاهر فرزند محمد نادر پس از جنایات ارتکابی قبایل جنوب در شمالی، داشت. در این دوره کاری برای التیام زخم‌های خونین شمالی انجام نشد. طبق روایت مردم، سرکوب و انتقام‌گیری در اشکال نرم آن ادامه یافت. در روایت‌های رسمی دولت، تحقیر کلکانیان و مردمان شمالی ادامه یافت. با سرنگونی سلطنت و روی کارآمدن جمهوریت، نیز در این زمینه کاری صورت نگرفت. یک مقدار نرمش‌های دوره آخر حکومت محمد ظاهر، در دوره داوود از بین رفت. رژیم کمونیستی در حدود ۱۴ سال حاکمیت بر افغانستان نیز کاری در جهت کنار گذاشتن برنامه‌ها و طرح‌های قومی انجام نداد. تمام تمرکز رژیم‌های کمونیستی در آنچه سرکوب مجاهدین خوانده می‌شد، به منطقه شمالی بود. عملیات‌های گسترده نظامی به کمک شوروی‌ها در شمالی، به ویژه پنجشیر و قتل عام مردم سالنگ در همین دوره صورت گرفت. مردم شمالی یک دوره کوتاهی در دوره حکومت مجاهدین از زیر فشار حکومت‌های مرکزی قوم‌گرا رهایی یافتند. با به قدرت رسیدن طالبان، این دوره به پایان رسید و تاریخ بر مردم شمالی تکرار وحشتناکی را به نمایش گذاشت. طالبان تمام آنچه از حافظه مردم در حال فراموشی بود را دوباره برگشتاندند. قتل عام، تجاوز به ناموس، کوچ اجباری، تحقیر و توهین، آتش‌زدن و شکنجه‌های میدانی همه یکجا دوباره به واقعیت عینی حاکم در این منطقه مبدل شد.
اکنون نیز طالبان در منطقه شمالی به انواع مختلف البته با مقداری نرمش و انحنای رفتاری، در حال ارتکاب جنایاتی هستند که ۲۶ سال پیش در این منطقه مرتکب شده بودند. کشتار نظامیان پیشین در این منطقه بیش از سایر مناطق است. طالبان در این منطقه حضور گسترده نظامی دارند. مردم می‌گویند که با آنان رفتار عقده‌مندانه و کینه‌توزانه صورت می‌گیرد. مردم از تمام ساختارهای اداری و تصمیم‌گیری محلی حذف شده و حاکمان پشتون برآنان جابرانه حکم می‌رانند و صدای اعتراض و شکایت مردم شنیده نمی‌شود. شاید تفاوت در این است که اکنون طالبان با روش‌های متفاوتی اقدام به حذف و نابودی و انتقام‌گیری می‌کنند. به شیوه آهسته و پیوسته تا مردم بیدار نشوند و از زیر تیغ انتقام فرار نکنند. می‌توان حدس زد که در صورت استقرار کامل رژیم طالبان و رفع شدن تهدیدهایی که اکنون نیز دورنمای حاکمیت طالبان را به مخاطره مواجه می‌کند، چه روزگاری در انتظار مردم شمالی خواهد بود.
با توجه به نکات بالا می‌توان گفت که ماده اول فورمول دو ماده‌ای بالا که در راستای جلوگیری از تکراری جنایات تاریخی بر اقوام و ملل بی‌دفاع مورد استفاده است، در مورد سرزمین شمالی منتفی است. یعنی جریان‌های پشتونی حاکم هنوز هم برنامه حذف و سرکوب غیرپشتون‌ها به ویژه تاجیک‌های شمالی را از دستور کار کنار نگذاشته‌اند. آنان در تلاش اند تا این برنامه را به هر شیوه ممکن اجرا کنند.
اما در مورد اصل یا ماده دوم چه می‌توان گفت؟ وقتی واضح شده که پشتون‌ها برنامه سرکوب مردم شمالی را کنار نگذاشته‌اند، مردم شمالی برای ایجاد سازوکارهای دفاعی و حفاظت از خود شان در برابر این برنامه، چه طرح و برنامه‌ای دارند؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت که مردم این منطقه دراین خصوص دچار فراموشی و سهل‌انگاری شده‌اند. در زیر این نکات را بیشتر شرح می‌دهیم.
1- فراموشی:
وقتی در باره فراموشی حرف می‌کنیم، معمولاً هدف ما و مخاطب ما مردم است. مردم عام درگیر مشغله‌های زندگی خود هستند و به مرور زمان بسیاری از وقایع خیلی وحشتناک را هم به فراموشی می‌سپارند. زندگی روزمره در واقع از مردم فرصت نگاه کردن به گذشته و دید افق‌های آینده را می‌گیرد. در دنیای امروز این حالت روزمرگی بیشتر تشدید شده و مردم را از درک پیوندهای تحولات مرتبط تاریخی عاجز ساخته است. برای این‌که جنایات تاریخی فراموش مردم نشود، نیاز به یادآوری دارد. باید به مردم گفته شود که در گذشته چه اتفاق افتاده و در آینده چه اتفاق خواهد افتاد. انجام این کار در یک جامعه وظیفه اهالی دانش و مطالعه و فرهنگ است. در باره جنایات لشکر جنوبی‌ها در زمان نادر، به اندازه کافی مواد مورد نیاز برای ایجاد فهم و آگاهی روشن از آن تحولات ثبت و ضبط نشده است. اگر اسناد و موادی هم بوده، برای مردم بازگو نشده و کار روشمندی برای آگاه سازی مردم از جریانات گذشته تاریخی صورت نگرفته است. اینجاست که بحث سهل‌انگاری مطرح می‌شود.
2- سهل‌انگاری
مردم را نمی‌توان به صورت عام سهل‌انگار گفت. چون چنانکه اشاره شد، مردم در همه حال نمی‌توانند در راستای تقویت حافظه تاریخی شان بکوشند. برای این‌که بتوانیم برای اتهام سهل‌انگاری متهمی پیدا کنیم، این متهم مردم به صورت عام نیستند. ثبت و ضبط و مستندسازی جنایات، کار سازمان‌ها و نهادهای فرهنگی-اجتماعی متعهد و هدفمند است.
3- نبود سازمان‌های هدفمند پیگیر عدالت
در بررسی ما پیرامون عوامل تکرار جنایات بشری در سرزمین شمالی، در واقع سهل‌انگاری یک اتهام فاقد متهم است. چه کسی را باید سهل‌انگار دانست؟ این سوال از آنجا مطرح می‌شود که ما در این منطقه عملاً نهادهای فرهنگی و اجتماعی فعال و هدفمند را نداشته‌ایم که امروز آنان را سهل‌انگار خطاب کنیم. شاید بتوان مردم را در این زمینه به این صورت مقصر شناخت که چرا چنان نهادهایی را ایجاد نکردند. این مقصرپنداری نیز اگر بتواند موضوعیتی پیدا کند، اما پیدا کردن مسوول مشخص به آن کار دشواری است.
در تعمق پیرامون چرایی سهل‌انگاری حوزه شمالی در امر ثبت و ضبط جنایات، آگاه‌سازی مردم از آن و اتخاذ تدابیر وقایوی برای جلوگیری از تکرار تجاوز و جنایت، موضوعات دیگری وارد فرآیند تفکر می‌شوند که پرداختن به آنان از حوصله این جستار بیرون است. قدر مسلم، طرح این پرسش است که چرا باید مردم یک منطقه خاص در درون یک کشور برای خود شان تاریخ نویسی کنند و این تاریخ نویسی باید جدا از تاریخ‌نویسی عمومی کل جامعه و کشور باشد؟ خیلی‌ها شاید وقتی در این باره فکر می‌کنند، به این نتیجه برسند که سرزمین شمالی کدام کشور مستقل و منطقه خودمختار نبوده که تاریخ جداگانه و نهادها و سازمان‌های تاریخ‌نویس و مدافع و آگاهی‌بخش جداگانه داشته باشد. شاید معمای اصلی در همین پرسش و پاسخ به آن نهفته باشد. کما اینکه همیشه جریان تاریخ نویسی عمومی کشور تلاش کرده تا در فرآیند نگارش وقایع تاریخی به انکار وقایع هولناک شمالی بپردازد. شاید حتا با این تصور خوش‌بینانه که انکار و فراموشی آن جنایات به صلح و صمیمت و ثبات آینده کمک می‌کند و از تنش و تقابل و تفرق جلوگیری می‌کند.
امروزه وقتی ما در باره مثلا جنگ مردم افغانستان با انگلیس‌ها و شوروی‌ها بحث میکنیم مواد کافی وجود دارد. چون آن جنگ بین دو کشور بوده و یک کشور از خود سازمان‌ها و افراد و جریان‌هایی داشته که تاریخ بنویسند و برای نسل آینده آن را منتقل کنند و از تاریخ درس بگیرند. منطقه شمالی، یک کشور نیست. اما با مردم این منطقه، اقوام و قبایل جنوبی مثل مردم یک کشور بیگانه و مفتوحه برخورد کرده‌اند. این اصل گره‌گاه است. در هیچ جای دنیا نمونه‌ای وجود ندارد که مردمان یک گوشه یک کشور لشکر بی‌رحمی را برای تجاوز و غارت مردم گوشه دیگر کشور گسیل بدارند. این خاصه افغانستان است.
نکته قابل تأمل دیگر اما عامل قومیت است. بسیار واضح است که ظلم و جنایت روا داشته شده به مردم شمالی به این دلیل بوده که اکثریت آنان از نظر قومی تاجیک هستند. تاجیک‌ها در منظومه فکری پشتونیست‌ها قومی هستند که دعوا زعامت و حاکمیت دارند و برای سلطه و حاکمیت پشتونی خطر و تهدید ایجاد می‌کنند. این تهدیدپنداری در ذهن پشتون‌ها، تاجیکان به ویژه تاجیکان شمالی را در معرض تهدیدهای بالقوه و بالفعل جدی قرار داده است. جنایات نادریان و طالبان در یک خط و با انگیزه‌های قومی صورت گرفته است. اما سازمان‌های نظامی و سیاسی و اجتماعی‌ای که در حوزه شمالی در دستکم پنجاه سال اخیر شکل گرفته به این موضوع توجه جدی نکرده‌اند. در واقع ما از یک طرف با یک نوع ابهام در مساله حاکمیت سرزمینی مواجه هستیم که همچون مانعی فرا راه شکل گیری نهادهای هدفمند برای پیگیری عدالت در منطقه شمالی شده و از سوی دیگر ابهامی است که در مساله قومیت و نقش آن در تعیین کننده سیاست و جنگ در کشور ما وجود دارد.
فرض کنیم یک سازمان «منطقه‌ای-تاجیکی» در حوزه شمالی وجود می‌داشت که با تمرکز به یک محدوده خاص جغرافیایی و با تمرکز به مسأله قومیت و تاجیکت، پیگیر تحولات سیاسی و نظامی این منطقه می‌بود، ما هنوز هم از وضعیت آشفته در این خصوص سخن می‌گفتیم؟ پاسخ قطعن نخیر است.
جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد شاه مسعود، تا حدودی توانست برای مردم شمالی سازوکارهای دفاعی و محافظتی در برابر تجاوز لشکریان انتقام‌جوی جنوبی ایجاد کند. هرچند تجاوز و تاراج و غارت لشکریان جنوبی در حضور داشت سازمان مقاومت صورت گرفت و به اصطلاح این سازمان نتوانست به صورت کامل و قطعی جلو حضور نیروهای اشغالگر در منطقه شمالی را بگیرد اما دستکم این فرصت را مساعد ساخت تا مردم شمالی بتوانند به جنگ و مقاتله با متجاوزین در سرزمین خود شان بپردازند و به اصطلاح تا حدودی انتقام خود را بگیرند. شاید از نظر روان‌شناختی یکی از عوامل تساهل در تاریخمندسازی جنایات آن زمان هم همین امر بوده باشد که مردم فکر می‌کنند، انتقام خود را از متجاوزین گرفته‌اند. اما طوری که دیدیم، پس از سال ۱۳۸۰ خورشیدی و پس از ادغام سرزمینی و حاکمیتی و فروگذاشت میراث‌خواران مقاومت از مسایل مهم این منطقه، همه چیز به حالت اولی برگشت. امروزه بازهم مردم شمالی بی‌دفاع و بی‌سلاح در زیر سلطه و حاکمیت گروه قومی‌ای قرار دارند که سابقه قتل و کشتار و غارت در این سرزمین را در کارنامه دارد و هر آن می‌تواند با ارجاع به اصل خویش، دمار از روزگار این مردم برآورد. دلیل این برگشت به نقطه قبلی هم این بوده که سازمان مقاومت و بقیه سازمان‌های نظامی-سیاسی فعال در حوزه شمالی و شمال به صورت هدفمند و شعورمند مسایل قومی و هویتی را در دستور کار قرار نداده‌اند. هنوز هم برنامه پشتونیستی حذف و سرکوب غیرپشتون‌ها میدان‌دار بی‌رقیب است و سازمان‌های فعال غیرپشتونی از اصل ماجرا طفره می‌روند و مسایل را از زوایای دیگری طرح می‌کنند.
با توجه به نکات بالا، می‌توان گفت که اکنون فرصت آن است تا در جهت ایجاد سازمان‌هایی که با نگاه متعهدانه قومی و هویتی به قضایا وارد صحنه شوند، کار صورت گیرد. اگر مردمی به خاطر هویت قومی شان و برای سکونت شان در یک منطقه خاص در معرض خطرهای بالفعل و بالقوه باشند، باید چاره‌ای برای خود بسنجند و طرحی در افگنند که در دستکم در آینده مخاطرات کمتر شود و مردم از شر تجاوز و اشغال و تاراج در امان باشند.

برگ خونین در تقویم شمالی از نادرخان تا طالبان: تکرار فاجعه، تداوم مقاومت

در دهم اسد سال ۱۳۷۸، مناطق شمالی کشور، به‌ویژه ولایت‌های پروان، کاپیسا، پنجشیر و کوهدامن، بار دیگر صحنه‌ی یکی از دردناک‌ترین و هدف‌مندترین حملات دشمنان مردم افغانستان قرار گرفتند. این هجوم، نه تنها جان شمار زیادی از شهروندان بی‌دفاع را گرفت، بلکه در ادامه‌ی یک روند تاریخی هدف‌مند، پایه‌های فرهنگی، اجتماعی و حتی زیست‌محیطی این مناطق را نیز هدف قرار داد.

در تاریخ این سرزمین، دو فاجعه‌ی عظیم و فراموش‌ناشدنی بر پیکر شمالی کشور حک شده‌اند؛ نخست، جنایات دوران استبداد نادرخانی، که به‌دست محمد گل مهمند، با پیروی از سیاست نظامی مبتنی بر «سر و مال»، در مناطق مرکزی و شمالی، از جمله کوهدامن، پروان و پنجشیر به اجرا درآمد. این سیاست، شامل اعدام‌های گروهی، زندان، شکنجه، تبعید و تخریب میراث‌های فرهنگی و تاریخی می‌شد که هدف نهایی آن، تضعیف هویت اجتماعی این جوامع بود.

فاجعه‌ی دوم، در دهه‌های پسین، توسط گروه طالبان رقم خورد؛ تداوم همان سیاست زمین‌سوز و ریشه‌کن‌ساز، با شدت و قساوتی دوچندان. در این مرحله، نه تنها مردم و نهادهای اجتماعی مورد حمله قرار گرفتند، بلکه طبیعت، کشتزارها و زیرساخت‌های حیاتی نیز به شکلی سازمان‌یافته نابود شدند؛ گویی هدف، محو کامل حیات در این خطه از کشور بود.

پروان، کاپیسا، پنجشیر و کوهدامن، با وجود زخم‌های عمیق و پی‌درپی تاریخی، اما همچنان پایدار مانده‌اند؛ نمادهایی از مقاومت و آزادی، هویت و ریشه‌داری مردمی که در برابر استبداد و افراط‌گرایی، سینه سپر کرده‌اند

عضویت در خبر نامه پورانا

جهت عضویت در خبر نامه فرم زیر را پر نمایید.