دستور طالبان به مراکز صحی در پروان: به زنانی که «حجاب طالبانی» ندارند، دارو ندهید

منابع محلی در ولایت پروان میگویند که اداره موسوم به امر به معروف ونهی از منکر طالبان در این ولایت، به مسوولان مراکز صحی دستور داده اند، برای زنانی که با لباسهای کوتاه، نازک وچسپ به کلینک مراجعه میکنند و چادری به سر ندارند، دارو داده نشود و خدمات صحی ارایه نگردد.
به گفته منابع، در این دستور آمده، هر که این دستور را اجرا نکند، از کار برکنار و به ادارات قضایی وعدلی معرفی میگردد.
مرضیه خانم ۵۵ساله، باشنده روستای بایان مرکز ولایت پروان به خبرگزاری پورانا گفت که دخترش را به کلنیک بایان برده، مسوولین کلینیک، بخاطر نداشتن چادری(برقع) از ورود او به کلینیک جلوگیری کرده و به دختر مریضش نیز دارو نداده اند.
او میگوید:«چادر کلان بر سرداشتم و لباسهای دراز وفراخ پوشیده بودم، رفتم کلینیک اما برایم گفتند که چادری نداری و بی حجاب استی و نمیتوانیم برایت دوا بدهیم.» مرضیه میگوید که به نظر خودش لباسش نامناسب نبود و لباسهایی بود که همه زنان بر تن دارند.
بی بی حوا، ۶۵ساله قصه مشابهی دارد. او میگوید که در حالت ضعف و بیحالی به کلینیک «گذرپایان»(از توابع شهرستان جبلالسراج» مراجعه کرده اما مسوولان کلینیک او معاینه نکرده و به درمانش نپرداخته اند. اومیگوید:«پیر و ضعیف شدیم، چشمانم کم دید شده و نمیتوانم چادری به سر کنم. حوصله اش را ندارم.»
قمرضیا، از باشندگان روستای«انچو» شهرستان سیدخیل ولایت پروان میگوید که بخاطر تداوی به کلینیک مرکزی سیدخیل رفته، بخاطر نپوشیدن چادری و نداشتن محرم، اجازه نداده اند که داخل کلنیک شود.
او میگوید«شوهرم چهارسال پیش در هلمند شهید شده، دو پسر و یک دختر خورد سال دارم که در مکتب میباشند، چه کسی را با خود بیاورم؟»
محدودیتهای طالبان بر زنان با گذشت زمان افزایش یافته است. اخیراً این گروه قانون موسوم به امر معروف را نشر کرد که در آن محدودیتهای زیادی بر زنان در نظر گرفته شده است. پس از نشر این قانون، ماموران امر به معروف طالبان در ولایتهای مختلف اقدام به اجرای اجباری آن کردهاند.
کشورهای مختلف از طالبان خواسته اند که این قانون را لغو کند اما طالبان به خواست سازمان های حقوق بشری و کشورهای دیگر توجهی ندارد.
این در حالی است که براساس گزارش نهادهای بینالمللی، خدمات صحی در افغانستان در سه سال اخیر به شدت کاهش یافته و دسترسی مردم به دارو و داکتر کاهش بی سابقه یافته است.
احمد شاه مسعود و همبستگی تاجیکان

درباره شخصیت و کارنامه احمد شاه مسعود ممکن میان جریانهای مختلف فکری و سیاسی تاجیکان، اختلاف نظر وجود داشته باشد اما در مورد گرامیداشت از هژده سنبله روز شهادت احمد شاه مسعود، تاجیکان همصدا هستند. در واقع گرامیداشت از ۱۸ سنبله/شهریور به نماد همبستگی تاجیکان مبدل شده است.
با فرارسیدن ۱۸ سنبله، تاجیکان از همه جریانهای فکری و سیاسی در شبکههای اجتماعی به یادبود از احمدشاه مسعود میپردازند و هرکه براساس دیدگاه و برداشت خود بخشی از کارنامه، عکس و سخنان احمد شاه مسعود را نشر میکند
در اوایل ماه سنبله، شماری از نهادهای تاجیکی، ماه سنبله را ماه همبستگی تاجیکان نام گذاری کردند. استدلال آنان این بود که در ماه سنبله چند اتفاق مهم مرتبط به سرنوشت سیاسی تاجیکان اتفاق افتاد که باعث می شود در این ماه تاجیکان در باره سرنوشت سیاسی خود به تفکر بپردازند و شایسته است که این ماه را ماه همبستگی تاجیکان نام گذاری کرد تا تاجیکان به گونه سامانیافته تر و منسجم تر بحث همبستگی را طرح و راهکارهای موثری را برای تحقق این هدف پیشنهاد کنند. یکی از این اتفاقهای ناگوار، شهادت احمد شاه مسعود در ۱۸ سنبله است.
اما چگونه میتوان روز ترور احمد شاه مسعود را بهانهای برای همبستگی تاجیکان قرار داد؟ گرچه این پرسش به پاسخهای متفاوتی میتواند بیانجامد اما سادهترین پاسخ این است که روز ترور احمد شاه مسعود به صورت طبیعی به نمادی برای همبستگی تاجیکان مبدل شده است. دلیل این امر این است که در چنین روزی تاجیکان به این میاندیشند که سرانجام یک سیاستمدار و یک شخصیت بزرگ سیاسی و نظامی تاجیکان به کجا میکشد.
احمد شاه مسعود خودش در گفتار مسایل قومی را مطرح نمیکرد. این یکی از دلایلی است که امروزه بسیاری از تاجیکهایی که دنبال بهانهای برای گریز از مباحث قومی هستند یا به اصطلاح خود شان را درگفتمان درون تاجیکی نمیتوانند پیدا کنند، برای توجیه رفتار خود از آن استفاده میکنند. میگویند که احمد شاه مسعود مسایل قومی را مطرح نمیکرد و برای او قومیت اهمیت نداشت و ما نیز چنین میکنیم و وارد مسایل قومی نمیشویم و میخواهیم که ملی و فراقومی بیاندیشیم.
اما مخالفان این دیدگاه میگویند که سکوت احمد شاه مسعود در باره مسایل قومی، به معنای عدم درک او از مسایل قومی و بی اهمیت بودن مسایل قومی در نزد او نیست. این عده استدلال شان این است که احمد شاه مسعود بخاطر تاجیک بودن ترور شد؛ بخاطر تاجیک بودن مجبور شد که چند سال در کابل با طرف های مختلف بجنگد؛ بخاطر تاجیک بودن امروزه اقوام دیگر آن همه رشادت و فداکاری احمدشاه مسعود در دفاع از سرزمین و مردم را نادیده میگیرند؛ و بخاطر تاجیک بودن احمد شاه مسعود آماج حملات ناجوان مردانه حلقات مشخص سیاسی و اجتماعی قرار دارد و…
اما شاید یک نگاه واقعبینانه این باشد که احمد شاه مسعود در اوایل حیات سیاسی-نظامیاش(اوایل جهاد و کل دوره جهاد تا پیروزی مجاهدین) یک شخصیت ملی-مذهبی بود. احمدشاه مسعود با اندیشههای جهادگرایانه وارد پیکار و مبارزه سیاسی-نظامی شد. در آن زمان مسعود تصور میکرد که مسایل قومی با به میان آمدن تحولات سیاسی-نظامی بزرگ، از قبیل تجاوز ارتش سرخ به کشور، کمرنگ شده و باید کمرنگ شود. او مثل بسیاری از رهبران جهادی معتقد بود که اسلامیت و دین مداری میتواند نقطه وصل اقوام شود و در کلان ساختار روایت دینیای که مجاهدین مطرح میکردند، قومیت قابل حل و هضم است. اما تجربه نشان داد که چنین نشد.
بعد از پیروزی مجاهدین، مساله قومیت یکبار دیگر به موضوع جدی مبدل شد. حزب اسلامی به رهبری حکمیتار فقط بخاطر مسایل قومی رهبری و زعامت استاد ربانی تاجیک را نپذیرفت. در طول جنگهایی که احزاب مختلف که تا حدودی از حمایت قومی اقوام منسوب به خود نیز برخوردار بودند، نشان داد که اسلام و دین منحیث یک طرز فکر سیاسی نتوانسته اختلافات قومی را کاهش دهد و منجر به وحدت صفوف مجاهدین گردد. به تعبیر دیگر مجاهدین در خطوط قومی تجزیه شدند. این تحول نمیتوانست بر احمدشاه مسعود بیاثر باشد. او این تجربه را با گوشت و پوست لمس کرد. به باور نگارنده، این تجربه در افکار و باورهای احمدشاه مسعود تحول ایجاد کرد و او را به این نتیجه کشاند که مشکل قومی بسیار جدی است و با توصیه اخلاقی و اندرز دینی نمیتوان آن را حل کرد. او دریافت که شعارِ دینی«مومنان برادرهم اند»، در حل معضلات قومی افغانستان، کارآمدی خود را از دست داده است.
احمد شاه مسعود، وقتی مقاومت در برابر طالبان را پایهگذاری میکند، متوجه مسایل قومی است. جغرافیای مقاومت از نظر جغرافیای زمینی و جمعیتی، جغرافیای تاجیکان است. تاجیکان در کنار مسعود میایستند و مقاومت در برابر طالبان به یک جریان و یک جنبش سراسری مبدل میشود. بار سنگین فشار و ظلم و شکنجه طالبان را تاجیکان متقبل میشوند. در این مرحله است که مسعود به دلهای تاجیکان بیشتر جاباز میکند و به قهرمان و ناجی آنان مبدل میشود.
میتوان گفت که بخش زیادی از احترام و ارادتی که امروز تاجیکان به احمد شاه مسعود دارند، به دوره مقاومت پیوند دارد. مسعود دوره جهاد، مثل بسیاری از رهبران جهادی یک رهبر و یک فرمانده جهادی است. امروزه میدانیم که بسیاری از رهبران زنده و مرده جهادی در میان مردم جایگاه و احترام خاص ندارند و بلکه بسیاریها به آنان نگاه انتقادی و ملامت گرانه دارند. اما در دوره مقاومت، احمد شاه مسعود به یک قهرمان و یک ناجی و یک ابر مرد شکست ناپذیر مبدل میشود. نویسندگان و شاعران و فرهنگیان تاجیک در مدح و رثای مسعود نوشتند و مینویسند.
شاید این استدلال مطرح شود که محبوبیت مسعود بخاطر ایستادگی او در در برابر طالبان است و چون طالبان یک گروه خشن و تبه کار هستند، مسعود که در مقابل آنان قرار دارد، به قهرمان مبدل می شود. اما اگر به چگونگی ظهور طالبان و افکار، اندیشههای برنامههای آنان نظر بیافگنیم، بازهم مساله قومیت برجسته است. طالبان یک گروه قومی است که به ویژه برنامه حذف تاجیکان را از گردونه هستی سیاسی و اجتماعی افغانستان در سر دارد. مسعود این موضوع را درک میکند و در برابر آن میایستد. اینجاست که مسعود برای تاجیکان محبوب میشود و نجات بخش.
البته نگاه قومی به احمد شاه مسعود الزامن به معنای نفی نگاه ملی و فراقومی نیست. مسعود در حوزه کلان ملی نیز صاحب حرف و مدعا بود. او آینده درخشانی را برای کل افغانستان در سر داشت و هرکه از این جنبه به مسعود نگاه کند، به او احترام خواهد گذاشت و این بدان معنا نیست که بتوان مبتنی برآن از احمد شاه مسعود نفی قومیت کرد و تعلق او را به تاجیکان نادیده گرفت و منکر طرح هرگونه مساله قومی در بررسی شخصیت و کارنامه مسعود شد.
از نظر جامعه شناختی نمیتوان نقش فرهنگ و تمدن تاجیکان در شکلگیری شخصیت و باورهای مسعود را نادیده گرفت. او در یک بستر اجتماعی-فرهنگی تاجیکی متولد می شود و بزرگ میشود. زیرساخت افکار و عقاید و باورهای مسعود در همان محیط تاجیکی شکل میگیرد. اینجا ما با تاثیرگذاری فرهنگ و جامعه بر شخصیت افراد سروکار داریم. اما شخصیتهایی مثل مسعود، آنچه را از فرهنگ و جامعه خود گرفته اند، بر میگردانند و دغدغه تعالی فرهنگ و جامعه خویش را دارند. اینجا صحبت از نوعی دیالتیک تاثیرگذاری و تاثیرپذیری در میان است.
اما جدا از این که مسعود چه باورها و افکاری داشت و در مسایل قومی و ملی چگونه میاندیشید، امروزه شخصیت مسعود و کارنامه او و سرنوشت او برای تاجیکان همه در یک ردیف قرار دارد و آنان را با این سوال مواجه میکند که آینده یک تاجیک سیاست مدار و بزرگ چگونه شکل میگیرد و به کجا می رسد و چگونه پایان پیدا میکند.
آنچه برای احمد شاه مسعود تجربه نشده بود، امروز برای تاجیکان تبدیل به یک تجربه شده است. یک تاجیک سیاستمدار وقتی خود را در جایگاه مسعود قرار میدهد و سودای رسیدن به مقام و منزلت مسعود را دارد، نمیتواند نسبت به آنچه بر مسعود گذشت را نادیده بگیرد. همانگونه که تجربه حبیب الله کلکانی در حوزه قدرت وسیاست برای تاجیکان یک درس تاریخی است، تجربه مسعود و استاد ربانی نیز چنین است.
اگر احمد شاه مسعود در اوایل مبارزه سیاسی و نظامی، مساله قومی را جدی نگرفت و براساس باورهای دینی و جهادی وارد معرکه شد و سرانجام واقعیت عینی او را ملتفت به اهمیت مسایل قومی کرد، آیا منطقی نیست که امروز هر تاجیک سیاست مداری به این نکته از این دریچه نگاه کند که نباید همچو تجربهای تکرار شود؟ به بیان دیگر، التفات مسعود به مساله قومیت، در زمان پختگی او اتفاق افتاده است. اصولا وقتی شما منحیث یک گروه اجتماعی، میخواهید شخصیتی را الگوی رفتار خویش در کنش سیاسی قرار دهید، باید به دوران پختگی او نظر داشته باشید.
یکی از نکات قابل نقد در سیاست ورزی تاجیکانه همین است. تجربه نشان داده که بسیاری از سیاسیون تاجیک ابتدا با اندیشههای ملی و فراقومی وارد سیاست میشوند اما وقتی با واقعیت های عینی قومی مواجه شدند، به مساله قومیت ملتفت میشوند. این یک روند غیرطبیعی را نشان میدهد. روند طبیعی این است که یک سیاست مدار تاجیک اول سیاست ورزی را در محوطه قومی مشق و تمرین کند. اول او باید متوجه این نکته باشد که در نهایت سیاست و واقعیت عینی او را بسوی قومیت میکشاند و باید برای آن طرح و برنامه داشته باشد. تاجیکها در این زمینه در میان سایر اقوام یک استثنا هستند. همین امر باعث شده که خیلی از ظرفیتهای تاجیکان برای دولت سازی و ملت سازی هدر برود و آنان بار بار دور باطلی را تکرار کنند که انرژی تاجیکان مصرف جنگ دفاعی شود و نقش و تاثیرگذاری آنان در تحولات کلان سیاسی کمرنگ باشد.
امروزه بیش از هر زمان دیگری تاجیکان نیاز به همبستگی دارند. از هر بهانه و فرصتی باید برای همبستگی تاجیکان استفاده شود. اگر تاجیکان بتوانند سطح قابل قبولی از همبستگی را در میان خود شان تجربه کنند، به یقین می توان گفت که این قوم میتواند نقطه وصلی میان سایر اقوام باشد و به این ترتیب ملی گرایی نیز معنا و مفهوم واقعی خود را پیدا کند و از سطح شعارهای میان تهی و عوام فریبانه فراتر برود و چارچوب یک گفتمان ملی فراهم آید.
از آنجایی که مسعود برای بسیاری از تاجیکان تبدیل به یک الگو شده است، فهم مسعود برای تاجیکان نیز حایز اهمیت فراوان است. این فهم باید عمیق و دقیق باشد. در فهم مسعود، نباید همیشه به آنچه مسعود بیان داشته است، اتکا کرد. باید دید که نگفتههای مسعود چه است. باید عملکردهای مسعود را به عنوان بازتابی از نگفته های او مورد ارزیابی قرار داد. چنانکه از خودش روایت شده، او بیشتر یک مرد عمل گرا بود. ترجیح میداد که عمل کند و حرف نزند. پس عملکرد او حرفهای ناگفته او است.
به طور خلاصه اگر امروزه یک سیاست مدار تاجیک فهمش از مسعود این گونه باشد که برای مسعود مسایل قومی مهم نبود، معنایش این است که او مسعود را درست نشناخته است. اگر کسی هم تصور کند که مسعود یک شخصیت قومی بود و براین اساس میتوان عناصر دیگری شخصیتی او را از او نفی کرد، بازهم در شناخت مسعود به خطا رفته است. مسعود هم یک شخص ملیگرا بود و هم یک سیاستمدار و فرمانده زیرک تاجیک که میدانست چگونه هم به قوم و تبار خود توجه داشته باشد و ارزش ها و منافع آنان را در نظر بگیرد و به آن متعهد باشد و هم مسایل کلان ملی و فرا قومی را طرح کند که منافی منافع تاجیکان نباشد.
متاسفانه خیلیها در دوره جمهوریت بیست ساله که از برکت مبارزه مسعود به قدرت رسیدند و کرسی نمایندگی سیاسی تاجیکان را در دولت اشغال کردند، کمترین شناختی از مسعود نداشتند. بسیاری از آنان ارزش فروشی و قوم فروشی و نادیده گرفتن تعهدات قومی و منافع قومی را، پیروی از مسعود عنوان کردند و هرجا نشستند این روایت نادرست را تقویت کردند که مسعود به مسایل قومی توجه نداشت و ما هم به پیروی از او ملی گرا هستیم و به مسایل قومی اهمیت نمی دهیم. این غلط فهمی باعث هدر رفتن خیلی از فرصت ها برای تاجیکان شد. در حالی که مسعود هیچگاه حاضر نبود که تحت نام ملی گرایی ارزش ها و منافع تاجیکان را در بازار سیاسی معامله کند و برای خوش ساختن چند شریک موقتی قدرت و ثروت، چشم خود را بر روی واقعیت های تاریخی و فرهنگی و زبانی و تمدنی ببنندد.
در تخار، فرمانده طالبان زمین دولتی را غصب و کرایه میدهد

منابع مردمی در شهرستان/ ولسوالی خواجه بهاوالدین تخار میگویند که عبدالبصیرفیضانی، فرمانده قطعه لایزری(قطعه سرخ انتحاری)طالبان، یک قطعه زمین دولتی مربوط شهرداری را غصب کرده و آن را میدان فوتسال ساخته و به ورزشکاران به صورت ساعتوار به کرایه میدهد.
به گفته مردم، قبلا این قطعه زمین به شکل مجانی در اختیار جوانان ورزشکار قرار داشت اما فرمانده طالبان درمقابل هریک ساعت بازی در این میدان، از ورزشکاران، مبلغ هفتصد افغانی کرایه میگیرد.
منابع محلی میگویند که حالا فرمانده عبدالبصیر فیضانی در حال دیوار کشیدن در اطراف این قطعه زمین است.
پیش از این هم گزارشهایی از غصب زمینهای دولتی در ولایت تخار به دست مقامهای طالبان از سوی رسانهها نشر شده است.
مقامهای طالبان بارها مدعی شده اند که زمینهای دولتی را از نزد غاصبان و زورمندان مصادره کرده اند. اما به نظر میرسد که حالا فرماندهان طالبان خود جای زورمندان و غاصبان قبلی را گرفته اند.
ستاد انتخاباتی کامالا هریس: توافق ترامپ با طالبان«عواقب فاجعهبار» داشت

در سه سال اخیر، چگونگی خروج نیروهای امریکا از افغانستان که منجر به برگشت دوباره طالبان به قدرت گردید، موضوع بحث محافل سیاسی در امریکا بوده است. جمهوریخواهان، دموکراتها و دولت فعلی به رهبری بایدن را متهم میکنند که نیروها را از افغانستان نسجیده و عجولانه خارج کرد و موجب شکلگیری فجایعی شد که خروج در پی داشت. حزب دموکرات اما جمهوریخواهان را متهم میکند که توافق صلح دوحه با طالبان را امضا کردند که مبنای خروج نیروهای امریکایی از افغانستان قرار گرفت.
در تازهترین مورد، ستاد انتخاباتی کامالا هریس، نامزد حزب دموکرات برای انتخابات امریکا، ادعا کرده که توافق دونالد ترامپ، رییسجمهوری پیشین امریکا با طالبان منجر به «عواقب فاجعهبار» شد.
این ستاد با اشاره به توافق انجام شده میان دولت ترامپ و طالبان، گفته که دولت بایدن پس از آن توافق با یک ضربالاجل برای خروج آشفته، خطرناک و پرهزینه از افغانستان روبرو شد که مانع برنامهریزی منظم دولت بایدن برای خروج گردید.
به گفته این ستاد، رفتار ترامپ با افغانستان، نمونهای از سیاست خارجی او است که سربازان امریکا را در معرض آسیب قرار میدهد.
مورگان فینکلشتاین، سخنگوی امنیت ملی ستاد انتخاباتی کامالا هریس به سیبیاس نیوز گفته که«ترامپ بیشرمانه به معاون رییسجمهوری حمله میکند، زیرا امیدوار است بتواند کشور را فریب دهد که اقدامهای او، به نیروها آسیب میزند.
او گفته:«دونالد ترامپ میخواست چند روز قبل از سالروز ۱۱ سپتامبر، طالبان را به کمپ دیوید بیاورد. به این فکر کنید. او با همان افرادی که با خشونت افغانستان را تصرف کردند و منجر به فروپاشی دولت افغانستان شدند، معامله بدی انجام داد.»
در هفتههای اخیر، کمپاین ترامپ و متحدانش در کانگرس از عقبنشینی افغانستان برای انتقاد از هریس استفاده کرده و به بمگذاری انتحاری در روزهای پایانی عملیات خروج نیروها از افغانستان اشاره کردهاند.
واشنگتنپست روز شنبه ۱۷سنبله/شهریور، به نقل از منابع آگاه گزارش داده که با نزدیک شدن انتخابات امریکا، جمهوریخواهان درصدد گسترش تحقیقات درباره خروج امریکا از افغانستان هستند.
در افغانستان آگاهان به این باورند که هم جمهوریخواهان به رهبری ترامپ و هم دموکراتها به رهبری بایدن در باره افغانستان غیرمسوولانه برخورد کرده و عواقب فاجه بار خروج را که مردم افغانستان از آن به شدت متضرر شدند، در نظر نگرفتند. با برگشت طالبان به قدرت، که زمینه آن را توافق دوحه بین امریکا و طالبان مساعد کرد، افغانستان دچار یک بحران عمیق بشری شده و در سه سال اخیر بیش از ده میلیون نفر کشور را از ترس طالبان یا از ترس گرسنگی ترک کرده و در شرایط بسیار بدی در کشورهای همسایه به میبرند.
حسن عباس: طالبان افغانستان و پاکستان دو روی یک سکهاند

حسن عباس، نویسنده کتابِ«بازگشت طالبان»،گفته که تحریک طالبان پاکستانی در مناطق خیبرپختونخوا از کنترول دولت خارج شده و در همآهنگی بیشتر با طالبان افغانستان عمل میکند.
او گفته که طالبان افغانستان و طالبان پاکستان دو روی یک سکهاند، ایده مشترک دارند و«قویتر و هماهنگتر از قبل» عمل میکنند.
حسن عباس، استاد دانشگاه دفاع ملی امریکا، دو روز پیش در انستیتوت امور بینالملل پاکستان، بر لزوم «تعامل و گفتوگو با رهبری طالبان افغانستان» تأکید کرده و گفته که این گروه «به ارزیابی بهتر طالبان پاکستانی کمک میکند.»
عباس، تحریک طالبان پاکستان را«طرح پشتیبان» طالبان افغانستان عنوان کرده و گفته:«رژیم کنونی میدانست که در صورت اجبار به فرار، به مناطق مرزی افغانستان و پاکستان پناه خواهند برد و به همین دلیل، آنها به حضور تیتیپی در آن مناطق به عنوان یک طرح پشتیبان نیاز داشتند.»
او تصریح کرده که تحت فشار پاکستان،«طالبان افغانستان ظاهراً نشان میدهند که میخواهند تحریک طالبان پاکستان را کنترل کنند، اما در واقع، این حرکتهای هوشمندانهای است که بیشتر برای انتقال ستیزهجویان تیتیپی به شمال افغانستان استفاده میشود.»
او همچنان روایتِ«طالبان خوب در برابر طالبان بد» را نادرست خوانده و گفته که همه طالبان به مسایل مثبت مانند آموزش زنان مخالفت میکنند.»
طالبان خوب یا طالبان معتدل اصطلاحی است که برخی از حلقات سیاسی بیرون از طالبان اما طرفدار این گروه، مورد استفاده قرار میدهند و مراد از آن این است که میتوان به تغییر و اصلاح طالبان از درون امیدوار بود. مخالفان طالبان اما میگویند که این امید واهی است و طالبان خوب و بد وجود ندارد. به باور مخالفان، همه طالبان به این اعتبار که مخالف آزادیهای شهروندان، مخالف حقوق زنان، مخالف حقوق بشر و دگماندیش و تمامیتخواه هستند، «بد» اند و نمیتوان با آنان کنار آمد.
اظهارات حسن عباس در حالی مطرح شده که رابطه پاکستان و طالبان افغانستان در این اواخر به سردی گراییده است. مقامهای پاکستانی میگویند که با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، طالبان پاکستانی حملات خود را بر ارتش این کشور افزایش داده و از افغانستان فعالیت های خود را سازماندهی میکنند. مقامهای پاکستانی بارها از طالبان افغانستان خواسته اند که علیه طالبان پاکستان اقدام کند و آنان را اجازه فعالیت در خاک افغانستان ندهد. امری که به نظر می رسد طالبان افغانستان توان یا اراده آن را ندارند.
بریتانیا: سفارت را به طالبان نمیدهیم، آن را میبندیم!

پس از ماهها کش و قوس و زیر فشار قرار دادن دیپلماتهای افغانستان در لندن از سوی حکومت خودخوانده طالبان برای تعامل و همکاری با وزارت خارجه این گروه، دولت بریتانیا دستور تعطیلی سفارت افغانستان در لندن را داده است.
رسانهها به نقل از منابعی گزارش داده اند که دولت بریتانیا در نامه رسمی به زلمی رسول، سفیر افغانستان در لندن اطلاع داده است که سفارت باید تعطیل شود.
منابع گفته اند که زلمی رسول، سفیر افغانستان در لندن، دو روز پیش، ۱۶ سنبله/شهریور، از سوی وزارت امور خارجه بریتانیا دعوت شده و برایش اطلاع داده اند که تا تاریخ ششم میزان/مهر، سفارت را تعطیل کند.
پیش از این، وزارت امور خارجه حکومت خود خوانده طالبان، اعلام کرد که «خدمات قنسولی این سفارت فاقد اعتبار» است.
وزارت امور خارجه بریتانیا تاکید کرده که امور سفارت در حالی که طالبان برعلیه خواستهای جهانی قدم برمیدارند، به نمایندگان این گروه واگذار نخواهد شد و فعلا سفارت تعطیل خواهد شد.
برخی دیپلماتهای افغانستان در لندن گفته اند که ددولت بریتانیا برای آنان ۹۰ روزفرصت داده که خاک این کشور را ترک و یا اقدم به پناهندگی رسمی کنند.
طالبان گفته اند که مهاجران افغانستان در بریتانیا برای «دسترسی به خدمات قنسولی به سفارتهایی که با این گروه در اروپا همکاری دارند،» مراجعه کنند.
حکومت آلمان با این تصمیم طالبان مخالفت کردهاست و آن را خلاف کنوانسیون ویانا مربوط به امور دیپلوماتیک خواندهاست.
یک رسانه آلمانی فاش کرد که وزارت خارجه آلمان با وزارت خارجه طالبان مکاتبه کرده و پذیرفتهاست که قنسولگری افغانستان در مونیخ مسوولیت ارائه خدمات به افغانستانیهای مقیم آلمان را به عهده بگیرد.
این دومین سفارت افغانستان در کشورهای غربی است که بسته میشود. پیش از این ایالات متحده، سفارت افغانستان در واشنگتن را تعطیل کرده بود.
بریتانیا در گذشته متهم به همکاری و حمایت پنهان از طالبان شده است. در زمانی که نیروهای بریتانیایی در هلمند افغانستان(منطقهای که طالبان فعالیت گسترده داشتند) مستقر بودند، این کشور متهم به باج دهی به طالبان شده بود.
همچنان بریتانیا متهم است که در ایجاد گروه طالبان در سال ۱۹۹۴ با پاکستان همکاری داشته و طالبان را بسیاریها یک نیروی انگلیسی میدانند که در خفا همواره مورد حمایت بریتانیا قرار داشته و پیش برنده برنامههای راهبردی بریتانیا در افغانستان و منطقه است.
با این حال، اخیراً کشورهایی که در گذشته حامی طالبان به شمار میرفتند، از سردی و تیره شدن روابط خود با طالبان سخن میگویند. پاکستان نیز که از بانیان و حامیان طالبان به شمار میرود، اخیراً به صراحت از طالبان انتقاد نموده و این گروه را متهم به حمایت از طالبان پاکستانی میکند.
یک جنگجوی طالبان در مرز با پاکستان کشته شد

منابع محلی میگویند که دردرگیری میان نیروهای پاکستانی وجنگجویان طالبان، یک جنگجوی این گروه کشته شده است.
درگیری در شهرستان/ولسوالی زازی ولایت خوست به وقوع پیوسته است.
به گفته منابع، جنگجوی کشته شده طالبان، رهبرجان نام داشته وباشنده اصلی شهرستان قره باغ ولایت غزنی میباشد.
گفته میشود که طرفین درگیری از سلاحهای سبک و سنگین استفاده کرده اند و درگیری همچنان کماکان ادامه دارد.
علت درگیری، ایجاد یک پوسته در منطقه مرزی از سوی جنگجویان طالبان گفته شده است.
رسانههای پاکستانی گفته اند که در حمله موشکی گروه طالبان به خاک پاکستان بنج تن زخمی شده اند .
مقامهای رسمی طالبان در این مورد اظهار نظری نکردهاند.
این درگیریها در حالی به وقوع میپیوندد که رهبران و مقامهای طالبان در وزارتهای دفاع و داخله متهم وابستگی به سازمان استخبارات نظامی پاکستان-آی اس آی میشوند.
به باورآگاهان، در حالی که افراد طالبان در مناطق مرزی با پاکستانیها درگیر میشوند اما مقامهای طالبان در کابل و کندهار کوشش میکنند تا درگیری افراد خود را کم اهمیت جلوه داده و از انتشار خبر آن و بزرگ شدن موضوع خودداری میکنند تا روابط شان با پاکستان برهم نخورد.
در مورد درگیریهای مرزی سه روز اخیر، هیچ یک از وزارت های دفاع، داخله و خارجه حکومت خودخوانده طالبان ابراز نظری نکرده است.