خبرگزاری پورانا

PNA

شمالی سرزمین سوخته؛ “انگورشمالی حرام، گنجشک‌هایش دشمن هستند”

بخش امور مهاجران سازمان ملل متحد نیز از اخراج ۴۰۰ هزار نفر به‌زور  توسط طالبان خبر داد. جبریت کومین، سخنگوی سازمان ملل متحد در امور مهاجران، در آن زمان در ژنو گفت که گروه طالبان این افراد را به‌زور سوار موترهای باربری و مسافربری کرده و به کابل و جلال‌آباد انتقال دادند. به‌گفته جبریت کومین، طالبان زنان و کودکان را از مردان جدا کردند.” مردم شمالی‎ در کابل، پنجشیر، جلال‌آباد و ولایت‌های دیگر پراکنده شده، همه در جست‌و‌جوی اعضای خانواده‌های خود و آرامش بودند.”

واکنش‌ها به ترور اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس

ترور اسماعیل هنیه، رییس دفترسیاسی جبنش فلسطینی حماس در تهران، واکنش‌های گسترده را به همراه داشته است.
اسماعیل هنیه، روزچهارشنبه،۱۰ اسد/مرداد، در تهران پایتخت ایران در محل اقامت‌اش هدف قرار گرفت و با یکی از افرادش جان باخت. تا کنون کسی مسوولیت ترور او را برعهده نگرفته است. اما نخستین واکنش مقام‌های جمهوری اسلامی در این خصوص این بود که او از سوی اسرائیل ترور شده است.
آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، با محکوم کردن این حادثه، آن را جنایت اسرائیلی‌ها عنوان کرده است.
مسعود پزشکیان، رییس‌جمهور جدید ایران، که روزگذشته با برگزاری مراسم تحلیف رسماً به عنوان رییس جمهوری ایران آغاز به کار کرد، در واکنش به ترور اسماعیل گفته است که کشورش از تمامیت ارضی خود دفاع خواهد کرد و کسانی که این اقدام را انجام داده‌اند، از کار خود پشیمان خواهند شد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران نیز گفته که برای عاملان این رویداد “پاسخ سخت و دردناک” در پیش است.
وزارت امورخارجه ایران نیز با انتشار بیانیه‌ای ترور اسماعیل هنیه را “نقض فاحش اصول و قواعد حقوق بین‌الملل و منشور ملل متحد” و “تهدیدی جدی علیه صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی” خوانده است.
ناصر کنعانی، سخن‌گوی وزارت امورخارجه ایران، ضمن تاکید به بررسی ابعاد و جزییات این رویداد توسط نهادهای مربوطه گفته است که این موضوع روابط تهران و فلسطین را مستحکم‌تر خواهد کرد و “خون اسماعیل هنیه هرگز هدر نخواهد رفت.”
دو مقام جنبش فلسطینی حماس، موسی ابومرزوق و سامی ابوزهری، ترور اسماعیل هنیه را به اسرائیل نسبت داده‌ و تاکید کرده‌اند که پاسخ مناسبی به این اقدام خواهند داد. حماس تاکید کرده که مقاومت فلسطین به هیچ وجه متوقف نخواهد شد.
محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین هم در واکنش به این رویداد، آن را “بزدلانه” و خطرناک توصیف کرده است.
ترکیه، چین، افغانستان، لبنان، مصر، یمن و قطر نیز نسبت به ترور اسماعیل هنیه، رییس دفترسیاسی حماس واکنش داشته و آن را محکوم کرده اند.
وزارت خارجه چین با محکوم کردن این رویداد، خواستار برقراری آتش‌بس جامع و دایمی در غزه برای “جلوگیری از تشدید بیشتر درگیری‌ها” شده است.
رجب طیب اردوغان، رییس‌جمهور ترکیه نیز این ترور را “خائنانه” توصیف کرده است. وزارت خارجه ترکیه با نشر بیانیه‌ای ترورهنیه را “نقض صریح قوانین بین‌المللی و انسانی” خوانده و از جامعه بین‌المللی خواسته که اقدام‌های لازم برای جلوگیری از تشدید تنش‌ها باید انجام دهد.
حزب‌الله لبنان با نشر بیانه‌‌ای گفته که کشته شدن هنیه “عزم مقاومت برای مقابله با اسرائیل” را قوی‌تر خواهد کرد و به آتش مقاومت علیه اسرائیل مانند مواد سوخت کار خواهد کرد.
نخست‌وزیر قطر، محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، که عنوان میانجی در مذاکرات اسرائیل – حماس را دارد، در واکنش به ترور اسماعیل هنیه، در یادداشتی در شبکه ایکس گفته: “نمی‌توان انتظار موفقیت در میانجی‌گری داشت، وقتی یکی از طرفین مذاکره‌کننده، طرف دیگر را ترور می‌کند”
محمد علی‌الحوثی، یکی از مقامات ارشد گروه شبه‌نظامی حوثی‌های یمن نیز این ترور را “نقض آشکار قوانین و ارزش‌های ایده‌آل” خوانده است.
وزارت خارجه مصرهم با نشر بیانیه‌ای گفته که ترور این مقام حماس در تهران نشانه آن است که اسرائیل اراده سیاسی برای تنش‌زدایی ندارد و ” اقدام به کشتن اسماعیل هنیه، که قدمی در مسیر تشدید تنش به شمار می‌رود، در کنار عدم پیشرفت در مذاکرات آتش‌بس غزه، به پیچیده‌تر شدن وضعیت خواهد ‌انجامید.”
گروه طالبان نیز این حمله را محکوم کرده و در بیانیه‌ای اعلام کرده‌ که این‌گونه حوادث باعث بی‌ثباتی بیشتر کشورهای منطقه خواهد شد.
وزارت خارجه امریکا اما در واکنش به ترور اسماعیل هنیه، گفته که “اطلاعی نداشته و در آن نقشی بازی نکرده است.” آنتونی بلینکن، وزیر خارجه امریکا گفته است: “این چیزی است که ما از آن اطلاع نداشتیم و در آن نقشی هم نداشتیم.”
نخستین واکنش اسرائیل به کشته شدن اسماعیل هنیه، رییس دفتر سیاسی حماس در تهران، از سوی وزیر میرات فرهنگی اسرائیل بود که تلویحا گفته که “این راه درست” است.
همچنان دفتر رسانه‌ای اسرائیل با انتشار عکسی از اسماعیل هنیه و درج عبارت “حذف شد” بر روی آن، به‌طور ضمنی به این رویداد واکنش نشان داده است.
براساس گزارش‌ها، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل به کابینه‌اش دستور داده است که در قبال کشته شدن هنیه در تهران تا روشن شدن موضوع سکوت اختیار کنند. دولت اسرائیل رسماً تا اکنون به این رویداد واکنشی نشان نداده و ارتش اسرائیل اعلام کرده که به گزارش‌های منتشر شده در رسانه‌های خارجی پاسخ نمی‌دهد.
اسماعیل هنیه یکی از تاثیرگزارترین رهبران جنبش حماس بود و نقش او در رهبری مقتدرانه جنبش فلسطینی حمایت حایز اهمیت بوده است. او چندی پیش چند تن از اعضای خانواده خود را در حملات اسراییل از دست داد.
اسماعیل هنیه برای اشتراک در مراسم تحلیف مسعود پزشکیان رییس جمهوری جدید ایران به تهران سفر کرده بود.
ناظران به این باورند که ترور اسماعیل هنیه موج تازه ای از تشدید تنش ها در خاورمیانه رارقم خواهد زد.

دو طالب در کابل کشته و یک طالب دیگر زخمی شد

جبهه مقاومت ملی، با نشر خبرنامه‌ای گفته است که، شب گذشته، ۹ اسد ۱۴۰۳، در مربوطات حوزه پانزده امنیتی شهر کابل نیروهایش بر «ملیشه‌های» طالبان حمله کردند که در آن دو عضو این گروه کشته و یک عضو دیگر آن زخمی شد.
بر بنیاد خبرنامه جبهه مقاومت ملی، این حمله درساحه«لب‌جر» از مربوطات حوزه پانزدهم بر یک محل بازرسی گروه طالبان انجام شده و در آن به نیروهای جبهه مقاومت ملی و افراد ملکی آسیب نرسیده است.
در خبرنامه جبهه مقاومت ملی تصریح شده که نیروهای این جبهه عملیات های نظامی هدفمند خود را به هدف آزادی کشور از زیر سلطه نامشروع طالبان در نقاط مختلف کشور اجرا می‌کنند.
کابل یکی از مناطقی است که جبهه مقاومت ملی در آن از اجرای عملیات های نظامی خود علیه طالبان سخن می‌گوید.
طالبان در باره حملات نیروهای جبهه مقاومت و سایر جبهات اظهار نظر نمی کنند و رسانه های داخلی نیز اجازه ندارند که خبر عملیات های نظامی مخالفان طالبان را نشر کنند.

از یلغارمنگلی تا تسلط طالبان قندهاری

براساس شواهد انکارناپذیر تاریخی وقتی نادرغدار در رأس گروه حشری قومی از جنوب وارد شهر کابل شد و امیرحبیب‌الله کلکانی به جبل‌السراج عقب نشست، امنیت شهرکابل از میان رفت. لشکر قبیلوی وزیری، زازی و منگل خود را فاتح شهر دانسته به غارت شهر پرداختند. سربازان جنوبی نادر نه حرمت زن را نگهمیداشتند نه حریم خصوصی مردم را. آنان به هرجا وارد می‌شدند اموال مردم را تاراج و به مردان و زنان با خشونت رفتار می‌کردند.
شهروندان کابل هرچه عریضه وشکایت‌نامه عنوانی حاکمان زمان(نادریان) می‌نوشتند، اقدام بازدارنده از سوی حکومت صورت نمی گرفت. مردم شمالی حتا اجازه شکایت و فرستادن عریضه را هم نداشتند. این رویدادها را «افغانستان در مسیر تاریخ»، «افغانستان درپنج قرن اخیر» و سایر کتب تاریخی، که بدون سانسور دولتی نگاشته شده، تایید می‌کنند.
درکنار کتب معروف تاریخی، روایت‌های شفاهی زیادی در میان مردم شمالی وجود دارد که سینه به سینه از چوروچپاول، ظلم وجور لشکریان حشری جنوبی از زازی تا وزیری(وزیرستانی‌ها) نقل شده و به ما رسیده است. این روایت‌ها حکایت از آن دارد که نادر وبرادرانش با چنان قساوت وبی‌رحمی عمل کردند که هیچ دولتی با اتباع خودش ولو مغضوب به آن گستردگی خشونت نمی‌کند. دراین میان، نقش جنایت‌کارانه محمدگل مومند در مظالمی که در آن زمان بر مردم شمال رفته، بسیار بارز وبرجسته است.
تفکر برتری‌طلبی قومی که توسط محمود طرزی خسر/پدر زن امان الله وارد افغانستان شد مبدل به شونیزم رسمی شد که بعد از امان‌الله در دوره نادر و سپس صدارت برادرانش تا دهه قانون اساسی کماکان ادامه یافت.
در ظرف نُه ماه، نادرخان دوباره امر غارت شمالی را تحت شعار” سرش ازمن مالش ازشما” به لشکریان قبایلی موسوم به لشکر سرحدی صادرکرد اما لشکر مهاجم که در میان مردم شمال به نام منگلی‌ها مشهور است، شامل اقوام زازی، منگل، زدران و وزیر نیز بودند که اموال مردم را به غارت بردند وهرکه را دل شان خواست کشتند.
نادرغدار پس ازاین‌که امیرحبیب الله کلکانی وشانزده تن از اعضای حکومت‌اش را، با سپردن تعهد کتبی درقرآن مجید به کابل فراخواند، بدون محاکمه و خلاف عرف معمول به جوخه اعدام سپرد. پس از آن، نادر برای باراول دستور غارت شمالی را صادر کرد. لشکریان جنوبی، همانند طالبان امروز، به بهانه جمع‌آوری اسلحه و غنایم دولتی، به خانه‌های مردم یورش برده زیورات، قالین وپول نقدمردم راغارت کردند.
نُه ماه بعد، وقتی نایب سالارعبدالوکیل خان هنگام شب‌گردی در ساحه «باغ عارق» کشته شد، محمد گل مومند وزیر داخله حکومت نادر، دستور چپاول شمالی را رسمن صادر کرد که این بار افزون براموال تاراج منقول مردم، به عزت و عفت مردم نیز دست درازی صورت گرفت. زنان ودختران زیادی را لشکریان نادری و مومندی به عنوان با خود به جنوبی بردند. این وقایع دردناک و در واقع درد استخوان شکنی لشکریان جنوب تاهنوز نیز در خاطرات مردم شمالی(تاجیک‌ها) زنده است و از یک نسل به نسل دیگر منتقل می‌شود.
باری از صوفی غلام حضرت یکی از سرکش‌های کلکان در دوره اخیر حکومت ظاهرشاه که در سال ۱۳۵۵ خورشیدی توسط دولت جهموری داود اعدام شد، روایتی به شرح زیر نقل شده است:«من در جنوبی سرباز و راننده یک موتر اکمالتی اردو بودم که یکی از روزها برایم دستور دادند تا کابل رفته مواد لوژستیکی فرقه را انتقال دهم. در نزدیکی کوتل تیره( کوهی میان گردیز ولوگر) سه نفر از موسفیدان را دیدم که منتظر موتر بودند، فکر کردم ثواب دارد که آنها را سوار نموده و کابل ببرم. هرسه نفرشان کنارم نشستند دیدم که بالای جیب‌های واسکت‌ها وکرتی‌های شان بهادری(مدال را در آن زمان بهادری می‌گفتند) نصب است. پرسیدم این بهادری را چطوری گرفتنید؛ یکی ازآنها گفت: ما وقتی اشرار شمالی را سرکوب کردیم اعلیحضرت شهید(نادرغدار) بهادری‌ها را به ما داد. وقتی این را شنیدم، تصمیم گرفتم که آنها را زنده به کابل نرسانم و دریک قسمت از کوتل آنان را ازموتر خود به زیر انداختم وموتر را گذاشتم که از جاده بیرون شده وچپه شود. هر سه نفر در آنجا کشته شدند و بعد از آن من دیگر از کشتن آدم نمی ترسیدم. از صوفی غلام حضرت نقل شده که گفته به یاد می‌آورم که صدها زن ودختر مردم شمالی را آنها باخود برده بودند.
نادر غذا به همه سران اقوام جنوبی که با افرادشان در جنایت ضد بشری درشمالی شرکت داشتند مدال افتخاری داد. در مدال به صراحت نوشته شده بود که به افتخار سرکوب اشرار شمالی، مدال تفویض گردید. مردم شمالی پس ازآن سرکوب بی‌رحمانه برای سال‌ها مغضوب حکومت بودند. سی سال اجازه داده نشد که مکتب دهاتی کلکان به مکتب ابتداییه ارتقا کند. حاکمان سدوزی، بارکزی و محمدزی را در تاریخخ به عنوان شاهان و سرداران تاریخ افغانستان عنوان دادند و ثبت کتاب‌ها کردند اما از امیر حبیب الله کلکانی به عنون دزد سرگردنه یاد میشد. موسفیدان شمالی روایت‌های تکان دهنده‌ای از یلغار منگلی دارند که کمتر در کتب تاریخی ازآن جنایات پرده برداشته شده است.
لشکر جنوبی همانند طالبان قندهاری امروزی خانه‌های زیادی را چپاول وسپس آتش زدند. هیچ تفکیکی دراین مورد میان مردم عام و اعضای حکومت امیر حبیب الله خادم دین رسول الله نداشتند.
سربلند خان زازی خانه شخصی حاجی عبدالرحمن، یکی از بارزگانان کابلی، در ساحه پل محمود خان شهر کابل را غصب کرد و هیچ گاه دیگر آن را مسترد نکرد. حاجی عبدالرحمان هیچ گاه وارد سیاست نشده بود ورابطه‌ای هم با حکومت امیرحبیب الله کلکانی نداشت اما سربلند خان زازی (جاجی)خانه غصبی او مسترد نکرد و هروقت تقاضای استرداد مطرح می‌شد، سربلند خان زازی می گفت اعلیحضرت نادرخان ارگ را غنیمت گرفته است من این خانه را. اگر نادر خان ارگ را رها می‌کند من هم این خانه را تسلیم مالکش می‌کنم. این یکی از نمونه‌های غصب و اشغال لشکریان جنوب و زورگویی آنان است. آنان تفکیکی میان ملکیت های دولتی و شخصی نمی کردند. غصب املاک دولتی و چور خزاین ارگ توسط لشکریان نادر را نیز تاریخ فراموش نکرده است.
به براساس روایت‌های شفاهی از ظلم و تبعیض قومی حکومت‌ نادر، اگر در اسناد دولتی سکونت فردی، شمالی یا کوهستان نوشته می‌شد آن فرد در هیچ اداره‌ای استخدام نمیشد واین وضع تا پایان صدارت محمد هاشم خان، کاکای ظاهر شاه که فرد بشدت متعصب وکم سواد بود، ادامه داشت. حتا شاه محمود خان برادر دیگر نادرشاه که بعدها پدر دیموکراسی نام گرفت، وقتی نایب‌الحکومه قطغن (شمال شرق) مقرر شد، در یک روز چهار هزارنفر را کشت. روایت‌های تکان دهنده‌ای از پدر دموکراسی در خان آباد و تخار و بدخشان وجود دارد.
دولت آل یحیی(نادر و ظاهر) قبایل پشتون را در شمالی جابجا کردند. حدود صد سال بعد لشکر مجانی برای طالبان ازمیان ناقلین فراهم شد. در مقاومت اول و سقوط کابل بدست طالبان و در دور دوم ناقلین نقش اساسی درحمایت از طالبان بازی کردند. در دوره جمهوریت امریکایی به رهبری کرزی و غنی، دوباره جزیرهای قدرت پشتون‌ها در شمال احیا شد. طالبان در تمام مناطق پشتون نشین شمال فعال شدند و مورد حمایت حکومت قرار گرفتند.
طالبان در مقاومت اول همانند لشکر منگلی منازل مسکونی بیشماری را درشمالی آتش زدند ومن شخصاً به مدت یک هفته از بلندهای جبل السراج دود وآتش برخاسته از خانه‌ها و تاکستان‌های شمالی را به چشم و سر تماشا می‌کردم. مناطق مختلف کوهدامن زمین(شهرستان‌های شمالی ولایت کابل) در آتش خشم و انتقام طالبان/اخلاف قبایل لشکریان جنوبی نادر، می سوخت. طالبان سیاست کامل زمین سوخته را همانند دولت اسرائیل درمناطق اشغالی در شمالی اجرایی کردند.
طالبان در دهم اسد ۱۳۷۸همانند حمله لشکر نادر بر شمالی جنایات بی شمار ضد بشری را مرتکب شدند که در خاطرات مردم کوهدامن، پروان و کاپیسا زنده است . در حال حاضر نیز طالبان همانند حکومت نادر با مردم شمالی در کل برخورد تبعیض آمیز داشته و اگر کسی ازاین مناطق در اداره دولتی مشکلی داشته باشد صدایش توسط گروه تروریستی طالبان شنیده نمی‌شود. چه بسا که فرد مراجع کننده یا شاکی از پنجشیر باشد.
در حال حاضر نیز مکاتبات اداری اکثراً به زبان پشتو صورت می گیرد و زبان فارسی به عنوان زبان دیوان داری دیگر جایش را به زبان پشتو داده است. اکثر مردم درشمالی و کابل برای افهام وتفهیم با مسوولان طالب ناگزیراند از ترجمان استفاده کنند. این همه یادآور عصر تاریک و یخبندان نادری برای شمالی ها است.
در زمان نادر، قبل از حمله دوم منگلی حکومت فتوای جمعیت العلما را گرفت ومطابق فتوا ملاهای درباری اقدام به جنایت ضدبشری درشمالی کرده و آزدای خواهان را بنام اشرار ویاغی از میان برد. صدسال بعد هم گروه تروریستی طالبان برای حمله بر پنجشیر واندرآب فتوای ملاهای قندهاری را گرفته و مردمان آزاده و مدافعان عزت و ناموس مردم را زیرنام باغی تیرباران کردند.
سیاست قبیله‌ای حاکمان پشتون، برای سرکوب مردم همیشه از دو حربه: اسلامیت و افغانیت استفاده کرده است. طالبان نیز اکنون از همین ابراز استفاده می کنند. درحالی که آنان درکی از اسلام ندارند و اگر درکی هم دارند در چارچوب فهم انسان بدوی و قباییلی است که بیشتر در توجیه اعمال سلطه قبایلی بر دیگران مورد استفاده قرار می گیرد و مصدر خشم و خشونت است. آنان می‌خواهند که مردم همه به انها تسلیم شوند و آنها مالک الرقاب مردم باشند. درغیر این صورت، با برچسپ های بغاوتگر و یاغی تمام انسان های آزاده و مدافع مردم و سرزمین را سر می برند.
اما حوادث این چنینی فراموش مردم نمی‌شود. حکومت طالبان سقوط کردنیست چون عناصر سرنگونی را در خود فراوان دارد اما باید نقشه راهی را تدوین کرد که دیگر حوادث دردناک گذشته دور ونزدیک تاریخی تکرار نشود. نباید از جنایات تاریخی چشم پوشید و آن را نادیده انگاشت. بخصوص برای مردم شمال ترسیم یک نقش راه روشن برای آینده که بتواند تضمینی برای حفاظت از آنان از تارایج و یغمای نادریان و منگلیان باشد، راهی وجود ندارد مگر اینکه رویدادهای عبرت انگیز گذشته را با دقت مرور کنند و از آن برای آینده خویش برنامه بسازند. باید نسل امروز ما در روشنایی کامل رویدادهای گذشته قرار گیرد و آگاه شود که حاکمان امروز شان در تداوم چه نقشه ها و برنامه های خصمانه علیه آنان بر آنان حکم می‌رانند و نیت و نقشه های شومی در سر دارند. آگاهی تاریخی پیش شرط مبارزه آگاهانه برای رهایی و آزادی است. امیدوارم که اهالی فرهنگ و رسانه در شمالی در این مسوولیت بزرگ تاریخی سهم بایسته خود را ادا کند و ما شاهد مستندات بیشتری تاریخی در این خصوص باشیم.

چریک تنها؛ تنها تصویر معناداری که از روزهای کودکی‌ دارم

به باغ می‌رفتم و به نهال‌های تازه فکر می‌کردم. تاک‌ها را و انگورها را باز هم همانند شام‌گاهان در دیروز، یک‌‌بار دیگر مرور می‌کردم. برای شاخه‌هایی که دو روز قبل تاراج شده بودند، نگران بودم. ان‌ها آمده بودند و آرامش باغ را و حس و حالِ پدرم را برهم زده بودند؛ درست همانند هفته‌ی قبل که گندم‌زارهای‌مان را با خوشه‌ها و قوده‌های زرد و زیبا به زیر شکمِ شتر‌های خارخوارشان به خاک پهن و نابود کرده بودند. هم‌چنان چند نفر از مردان دهکده‌ که ان‌ها بابت زیانی که از اینان دیده بودند و شاکی شده بودند، دست و پای‌‌شان را بشکستند. پدرم می‌گفت: ان‌ها نمی‌ترسند و به فرزندان خود می‌گویند که خشونت در پیش گیرند. آن‌ها تفنگ داشتند و قومندانی(فرماندهی) ایجاد کرده بودند.

 من حق داشتم بترسم؛ زیرا پدرم چنین گفته بود و به یادم هنوز است آن کلماتی را که پدرم برای ترسیدنم از نزدیک شدن با ان‌ها، اکیداً مکرر کرده بود. ترس برای توجیه ناتوانی در یک زمان بد و ناگوار و شکننده، حس دفاعی خوبی‌ست. شاید برای همین بود که سعی می‌کردم از جنوبیانِ کوچی بترسم. به ان‌ها جنوبیان کوچی می‌گفتیم. ان‌ها در روزهایی نخست آمدن‌شان به دهکده‌مان، خیلی سر به راه و خوش‌برخورد بودند. فرزندان‌ ان‌ها ظاهر آرام داشتند و سعی می‌کردند با ما اُنس بگیرند و دوست شوند. چندسالی همین‌گونه گذشته بود و اما با آمدن طالبان همه چیز عوض شد و ان‌ها به طالبان پیوسته و مسلح شده بودند. برای همین از هیچ‌کسی نمی‌ترسیدند و دست به هر کاری می‌زدند. در روزهای نخست آمدن‌شان به دهکده، در دشت کوچکی که به بالای دهِ واقع بود، چادر زده بودند و مال و مواشی‌شان را در اطراف چادرهای خود نگهداری می‌کردند؛ اما با آمدن طالبان که ان‌ها هم تفنگ‌دار شده بودند، یک‌شبه همه‌ی ان‌ها دارای خانه‌های گِلی و حویلی‌های بزرگ شده بودند. ان‌ها در حقیقت خانه‌های اهالی دهکده را به زور از چنگ‌شان درآورده بودند. حالا خود ان‌ها از زور و خشونت بر ضد ما کار می‌گرفتند و فرزندان‌ ان‌ها دست به دزدی و چور و چپاول خانه و باغِ روستانشینان می‌زدند.

ظهرها به خانه بر می‌گشتم و پدرم مثل ‌همیشه گوش به رادیو بود و مادرم که حالا دیگر زنده نیست تا از روزهای کودکی و نوجوانی‌ام بیش‌تر و بیش‌تر به من قصه بگوید و مرا بخنداند، آن‌ روزها پیوسته به کارهای خودش که سر و سامان دادن خانه و فرزندانش بود، مصروف بود. پدرم از جنگ حرف می‌زد، از جنگ‌های بزرگ و قتل‌های عام و از آتش گرفتن باغ‌های کلان و تاک‌های بی‌شمار. گرچه گاه‌گاهی در اطراف دهکده‌‌ی ما نیز جنگ می‌شد و منِ کودک با شنیدن صدای نفس‌گیر مرمی‌های بزرگ و سلاح‌های خطرناک، به مادرم پناه می‌بردم و آیات و دعاهایی را که مادرم زیر لب زمزمه می‌کرد، من نیز بدون اینکه معنایش را بفهمم با صدای شکسته و وحشت‌زده، از او تقلید می‌کردم. اما پدرم از جنگ‌های فراگیر و نابودگر حرف می‌زد و از طالبان که از طرف جنوب با کشتار و روش‌های وحشت‌آفرین، سراسر افغانستان را در حال تسخیر کردن بودند. پدرم می‌گفت اگر او نباشد؛ هیچ امیدی باقی نخواهد ماند و هیچ کسی روی زندگی و آرامش را نخواهد دید. این سخنان را پسران بزرگ‌تر دهکده نیز می‌گفتند. ان‌ها از یک جنگ‌جوی نترس حرف می‌زدند. از جنگ‌جویی استوار و تنها بر بالای کوه‌های بلند و سر به فلک. منظور ان‌ها احمدشاه مسعود، فرمانده بزرگی بود که می‌گفتند مرد عجیبی است و هرگز نمی‌ترسد و شکست نمی‌خورَد. من حدود یازده یا دوازده سالم بود. تصاویر زیبا و جالبی از آن روزها به خاطرم استند. پدرم در حقیقت از یک قهرمان واقعی سخن می‌گفت. نه از مردان افسان‌های که در داستان‌های خیالی مادربزرگم در شام‌گاهان و شب‌های طوفانی و برفی‌یی زمستان خلق می‌شدند و افکارم را به جولان می‌آوردند. نه، این دیگر واقعی بود. پدرم از سوختن و به اسارت درآمدن سر زمینی حرف می‌زد که برای من در کوه‌های حلقه‌ای شولگر(شهرستان گز یا جمشیدشهر قدیم) و شهر مزار ختم می‌شد. پدرم که چند روزی در اوایل آمدن روس‌ها الی شکست ان‌ها تفنگ در دست گرفته بود و به قول خودش، فداکاری‌های زیادی انجام داده بود؛ از جنگ و چگونه‌گی وضعیت جغرافیایی و مالی مسعود خوب حرف می‌زد. او عصرها از ماین‌پال‌ها که در دشت و تپه‌های دهکده مشغول جست‌وجوی ماین بودند، همیشه وضعیت مالی طالبان و کمک‌های بی‌حساب کشورهای عربی و پاکستان را جویا می‌شد و ان‌ها همه‌ی خبرهای تازه را برایش می‌گفتند.

عالم کودکی برای من آن روزها زیبا نبود و هیچ جزابیتی نداشت. چون تمام روزهایم را ترس فرا گرفته بود و شب‌هایم را افکار و سخنان امیدبخش و ناامیدکننده‌ی پدرم پُر کرده بودند. تصویری که از همه حال و هوا و حرف و حدیث‌های پدر در مورد وضعیت کشورم، خشونت طالبان و شخصیت و مبارزات مسعود در ذهنم ساخته شده بود، علی‌رغم همه‌ی آن روزهای سیاه و شب‌های مخوف، هنوز برایم هیجانی هم‌راه با خوف، دارد. طالبان به هیئت یک نیروی سیاه، وحشی و جنایت‌کار، به هیچ کسی و چیزی رحم نمی‌کردند. در هر شهر و دیاری که می‌رسیدند، می‌کشتند و می‌سوزاندند و به غارت می‌بردند.

در مزارشریف یک هفته‌ی تمام، قتل عام کردند و به خصوص پدرم طالبان را ماشین هزاره‌کش می‌گفت. گرچه ان‌ها دیگران را هم کشتار و ازیت می‌‎کردند اما هزاره‌ها را بلاوقفه به قتل می‌رساندند. در برابر هم‌چو نیرویی، ابتدا تنها مسعود با چریک‌هایش ایستاد و جبهه‌ی تاثیرگذاری را ایجاد کرد. جبهه‌ای که پس از مدتی، فرماندهان و رهبران همه‌ی اقوام و احزاب در کنار آن سرازیر شدند و مسعود همانند بابک خرم‌دین نترس و رستمی پهلوان و اسفندیاری جنگ‌جو که با حقانیت و راستی و صداقت به قلب‌های همه ملت، نور امید جاری ساخت. من و برادرانم هر روز نزد پدرم جمع می‌شدیم و همانندش به رادیو گوش می‌دادیم اما بیش‌تر برای این گوش می‌دادیم تا بعداً از پدر بشنویم که چه برداشتی کرده است و از مسعود چه می‌گوید. آری، چون ما گاهی در میان حرف‌های پدر امید می‌دیدیم و بوی خوش‌بختی و سعادت که ممکن بود در همان نزدیکی‌ها باشد، را حس می‌کردیم. در شرایطی که همیشه در جاده‌ی بزرگ دهکده، مردم پیاده و تشنه را می‌دیدیم در حال کوچ کردن بودند و رد می‌شدند؛ و طالبان جز خشونت و لت و کوب و قتل و جنگ، کاری دیگر بلد نبودند. وقتی که چند خانه جنوبیان کوچی چندین دهکده را به اسارت گرفته بودند و مال و مواشی‌مان را به غارت می‌بردند و بلاخره در شرایط و سن و سالی که ما عاشق مردان افسان‌های و قصه‌های دیو و پری بودیم؛ مسعود با آن موقعیت و شرایط، در بلندای کوه و عمق درّه‌ها و گاه در شهرها و همین‌طور در سنگ‌زارها می‌جنگید و مانع بزرگ و شکست‌ناپذیری در برابر این نیروی تاریک و دیوصفت شده بود، نیروی‌که حامی کوچیان تاراج‌گر و غاصبِ جنوبی بود، احمدشاه مسعود خود یک مرد افسان‌های شده بود که خیلی واقعی و ملموس می‌نمود.

پدرم می‌گفت مسعود خیلی مهربان و شخص فهمیده است. می‌گفت او به همه‌ی زنان و مردانی که به سویش فرار می‌کنند و پناه می‌برند، کمک می‌کند و هوای ان‌ها را دارد. حالا دیگر تصاویر در اذهان بچه‌ها و بزرگ‌ترها ساده‌تر شده بود و بیش‌تر از دوتا رنگ نداشتند، سیاه و سفید. نیروی شر وشیطانی، نیروی خیر و خوبی… اما این امید دیری نپائید؛ روشنی ذهنی‌ ما به تیره‌گی گرائید، همین که روزی پدرم را دیدم در کنج اتاق نشسته و گریه می‌کرد. آن روز برای اولین‌بار جرئت نکردم چیزی از او بپرسم و به کوچه و لبِ خیابان رفتم؛ عجیب بود، به چهره‌ی هر همسایه و بچه‎هایی که از من بزرگ‌تر بودند، نگاه می‌کردم، پریشان و نگران بودند. کسی چیزی نمی‌گفت، دیگر از حرف‌های شجاعت و جنگ و مقابله چیزی نمی‌گفتند. شام به خانه آمدم و پدر و مادرم را گوش به رادیو دیدم، برادران بزرگم هم ساکت و خاموش بودند. مادر کلانم اندکی بی‌وقت، روی سجاده(جانماز)، آهسته آهسته وِرد و دعا می‌خواند، خیلی ترسیدم، به ذهنم مسایل وحشت‌ناکی زنده شده بودند.

شب شده بود و در بیرون در قسمتِ بالاییِ دهکده صدای همهمه و فریادهای خنده‌آلود، همه‌ی دهکده‌ی خاموش را در خود غرق کرده بود. با برادرانم با عجله بیرون از خانه برآمدم و به آسمان خیره شدیم. آسمان مثل همیشه همان آسمان آبی بود؛ ولی ستاره‌ها بعض‌شان قرمز و آتشین شده بود. برادر بزرگم گفت: وای خدا! آتش‌بازی! توپ‌های آتش از یکی از گوشه‌‎های دهکده به آسمان پرتاب می‌شدند. وقتی دقیق‌تر متوجه شدیم، دیده شد که توپ‌های آتش(آن زمان‎‌ در دهکده‌ها برای ابراز شادی، چند تکه از لباس و هم‌چو چیزهای کهنه را یک‌جا می‌کردند و به شکل توپ فوتبال، اما کوچک، آماده نموده و آلوده به تیل کرده آتش می‌زدند و به هوا پرتاب می‌نمودند) از سر بام‌های کوچیانِ جنوبی به آسمان فرستاده می‌شدند. در حیرت فرو رفته بودیم. حیرتی که از ترس و عصبانیت و نیز از پرسش‌های بی‌پاسخ تشکیل شده بود. ناگهان پدرم را دیدم از خانه بیرون برآمد و با حال زار به آسمان خیره شده گفت: لعنتی‌ها چگونه دل‌شان راضی می‌شود به مرگ مسعود آتش‌بازی کنند؟ مگر خدا را بر بالای سر نمی‌بینند!؟ آری، مسعود، آن جنگ‌جوی شکست‌ناپذیر، آن جنگ‌جوی تنها به شهادت رسیده بود. او رفته بود تا مردمش هر روزی که می‌گذرد، بیش‌تر به قدر و ارزشش پی برند.

جالب این که پس از یکی دو هفته از شهادت مسعود و نزدیک شدن جنگ و نیروهای مسعود شهید به دهکده‌ی ما، یکی از صبح‌ها بچه‌های دهکده از هر سو صدا می‌کشیدند: جنوبیان کوچی فرار کرده اند. با وجود این که نیروهای مقاومت به مردم عام و عادی کاری نداشتند و هیچ کسی فرار نکرده بود. ان‌ها یک روز قبل از وارونه شدن وضعیت نظامی و سیاسی، دهکده را نیمه‌شب ترک گفته بودند.

پدرم با لب‌خندی طعنه‌آمیز، گفت: نیکی کردی امیدوار باشد! بدی کردی خبردار باش!

به قول فردوسی:

پدر کُشتی و تخمِ کین کاشتی

پدرکُشته را کَی بود آشتی

روایتی از جنایات طالبان در شمالی؛ از قلم کودک ۶ ساله‌ای که حالا ۳۲ سال دارد!!

آنچه را من شاهد بوده ام، شبیه یک کابوس وحشتناک است. این وقایع در تاریخ بشر کمتر اتفق افتاده است و باورم نمی شود که در عمره سه دهه ای خود شاهد زنده این گونه رویدادها باشم. آن وقایع هولناک اما به نظر می رسد که برای کسانی که از آدرس مقاومت سهیم دسترخوان حکومت شدند، چندان هولناک نبوده است. این آقایان بعد از مسعود بزرگ، همه چیز را فراموش کردند و فقط به پول فکر کردند. چنین شد که امروزه یکبار دیگر طالبان وحشی با قلبی پر از کینه و نفرت علیه مردم شمالی بر این مردم حاکم شده اند.

شورای عالی مقاومت برای نجات: عاملان جنایات شمالی باید محاکمه شوند

شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان، با نشر اعلامیه‌ای، “روز دهم اسد سال ۱۳۷۸ خورشیدی؛ عملی کردن سیاست زمین سوخته ” را گرامی‌داشته و خواهان محاکمه شدن عاملان این جنایت بشری گردیده است.
در اعلامیه‌ای این شورا آمده است: “گروه جنایت‌کار طالبان به‌روز دهم اسد سال ۱۳۷۸ هجری خورشیدی با وارد شدن به شمالی مرتکب جنایات سنگین شدند، این گروه هزاران انسان قتل عام کرده و خانه و کاشانه‌های مردم را نیز ویران کردند.”
این شورا ضمن تاکید بر فراموش نشدن این رویداد جنایت‌کارانه افزوده است: “قتل عام، به بند کشیدن، اسیر گرفتن زنان، آتش زدن تاکستان‌ها، قطع اشجار و درختان، ویران کردن منازل مسکونی مردم و تاسیسات عامه و عملی کردن سیاست زمین سوخته، از اعمال جنایت‌کارانه این گروه در شمالی بود که تاریخ آن را از یاد نخواهد برد.”
در بخشی اعلامیه شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان آمده است که این جنایت تاریخی را به شدت نکوهش می‌کند و”عوامل آن را که در حال حاضر بار دیگر به اساس توطئه برخی کشورها و عناصر داخلی بر سرنوشت کشور و مردم ما مسلط ساخته شده اند، محکوم می‌کند.”
به باور شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان؛ “به لحاظ ماهیت هیچ تغییری در رفتار، عملکرد و طرز فکر گروهی که بیست و پنج سال پیش مرتکب جنایت جنگی در شمالی، بلخ، یکاولنگ و دیگر مناطق افغانستان شدند و امروز نیز سرنوشت مردم آن را در گرو گرفته اند، نیامده است، بل برعکس در این دور با روش‌های دیگری به سرکوب، قتل، شکنجه و دربند کشیدن مردم اقدام می‌کنند و افغانستان را به لانه‌ی امن تروریزم، ترویج و صدور آن مبدل کرده اند.”
“در جهان ما آنهایی که باضمیر بیدار حوادث را پیگیری می‌کنند، انتظار ندارند جهان در قرن بیست و یکم با کسانی سر تعامل را پیش گیرد که ننگ این‌گونه جنایات بر جبین دارند.”
در اعلامیه‌ای این شورا تاکید شده است که ضمن گرامی‌داشت یاد و خاطرات قربانیان این رویداد، قدردانی از فداکاری، حماسه آفرینی و شهامت مردم شمالی بزرگ؛ “درخواست می‌کنیم که جامعه‌ی جهانی جنایات گروه طالبان را به عنوان جنایات جنگی شناسایی و به روند بازگشت مردم‌سالاری در افغانستان از طریق قطع حمایت مالی و سیاسی ازین گروه کمک کنند تا مردم افغانستان خودشان قادر به تعیین سرنوشت خود شوند.”

عطامحمدنور: عملکرد طالبان در شمالی «مصداق جنایت جنگی» است

عطا محمد نور رهبر جمعیت اسلامی، در پیامی به مناسبت دهم اسد سالروز جنایات جنگی طالبان در شمالی نگاشته است که عملکرد طالبان«مصداق چنایت جنگی است.

متن کامل پیام آقای نور به شرح زیر است:

«گروه طالبان بروز دهم اسد سال ۱۳۷۸ هجری خورشیدی با یورش به شمالی و پس از اشغال این مناطق دست به جنایات سنگینی زدند که مصداق عینی جنایت جنگی شمرده می‌شود.
‏قتل، شکنجه، به اسارت گرفتن مردان و در بند کشیدن زنان در کنار آتش زدن تاکستان‌ها، ویران کردن منازل مسکونی مردم بصورت سازمان‌دهی شده و قطع اشجار و درختان به علاوه آتش زدن تاسیسات عامه، جنایاتی است که گروه طالبان در دهم اسد سال ۱۳۷۸ هجری خورشیدی در شمالی مرتکب شدند که ازین بابت مردم متحمل خسارات سنگین جانی و مالی شدند و این رویداد پیش ازین نیز در حمله لشکریان نادر بر شمالی تکرار شده بود.
‏روشن است که این اقدام جنایاتکارانه‌ی طالبان در شمالی ناشی از عقده‌ای بود که طالبان در برابر جسارت، ایستادگی و پایمردی مردم این مناطق داشتند.

‏شمالی با تاریخ سرشار از حماسه و غرور، ایستادگی و شهامت، از معدود مناطق سرزمین ما است که در همه‌ی تحولات کشور نقش برجسته، سرنوشت ساز و قابل تأمل داشته است. سربلندی و متانت مردم شمالی بزرگ در عدالت‌خواهی، مبارزه برای آزادی و رهایی کشور از چنگال کمونیزم و تروریزم، اظهر من‌الشمس است و کتمان آن، روپوشی بخشی از حقیقت تاریخ.
‏من سال‌های مقاومت در مناطق مختلف شمالی حضور و جبهه داشتم. در نبردهای سنگین آن مناطق سهم و حضور فعال و در آن روزهای دشوار، پایداری و متانت مردم این خطه‌ی حماسه ساز را شاهد بودم که چگونه در برابر دشمن سینه سپر کرده بودند و کام دشمن را زهرآلود.
‏رویداد هفدهم اسد سال ۱۳۷۸ از جنایات بسیار هولناکی است که گروه طالبان در دور اول تسلط غاصبانه شان در شمالی انجام دادند و همان گروه امروز بار دیگر بر اساس توطئه برخی کشورهای جهان و عناصر داخلی بر سرنوشت سرزمین و مردم ما مسلط شده اند. تسلط جابرانه‌ای که در طی نزدیک به سه سال گذشته، جز شکنجه، سرکوب، قتل، چپاول دارایی عامه، ایجاد فضای رعب و وحشت، محرومیت دختران و زنان از کار و آموزش، ترویج و حمایت افراطیت و هراس افگنی و حمایت از گروه‌های تروریستی در کنار افزایش میزان فقر و گرسنگی و بالا بردن بهای بیکاری، حاصل دیگری نداشته است و جامعه‌ی جهانی هم جز تماشای این وضعیت بحرانی و بیچارگی مردم افغانستان، به هیچ اقدام و ساز و کار مؤثری متوسل نشده است.
‏افغانستان تحت تسلط طالبان در حال حاضر به کانون ترویج و صدور تروریزم مبدل شده است و گروه طالبان که بر سرنوشت مردم و کشور ما مسلط ساخته شده اند، همان گروه با همان ماهیتی است که بیست و پنج سال قبل مرتکب جنایت جنگی در شمالی، بلخ، یکاولنگ و سایر مناطق دیگر کشور شدند.

‏در بیست و پنجمین سال‌روز جنایت جنگی طالبان در شمالی، یاد قربانیان این رویداد هولناک را گرامی می‌داریم.»

روایتی از جنایاتی طالبان در شمالی

گروه تروریستی و وحشی طالبان در دهم اسد ۱۳۷۸ با ورود به شمالی صدها تن را قتل عام کردند. آنان در حدود ۴۰۰ صد هزار انسان را کوچ اجباری داده‌اند، خانه‌های شان را آتش زدند و یا با بلدزو ویران کردند. گروه تروریستی طالبان با اشغال شمالی باغ‌ها، تاکستان‌ها و مزارع را تخریب کردند. حیوانات مردم را با گلوله بستند و خرمن‌های گندم را به آتش کشیدند.
یکی از جنایات به یادماندی گروه تروریستی طالبان در شمالی، منفجر کردن مغزن آب متک (سیفون) است که از خاطره مردم شمالی پاک نخواهد شد.
سیفون یک مخزن آب واقع شده در مسیر«جوی پروژه» است. جوی پروژه به کانال آبی گفته می شود که از رودخانه پنجشیر در بازار گلبهار سرچشمه گرفته و تا شهر چاریکار، مرکز پروان و سپس به سمت بگرام امتداد پیدا می‌کند. در مسیر این کانال، در منطقه متک(از توابع شهرستان جبل‌السراج) یک مخزن آبی ساخته شده است. وقتی طالبان این مخزن را منفجر کردند، صدها جریب زمین در نتیجه جاری شدن آب مخزن تخریب شد و مناطق وسیعی از چاریکار تا بگرام و قره‌باغ در بی‌آب مطلق فرو رفتند و مزارع مردم از بی‌آبی خشک شد.
گروه تروریستی طالبان به کشتن مردم، زندانی کردن، شکنجه های وحشتناک، تجاوز به زنان و صدها جرم و جنایت هولناک دیگر در حق مردم شمالی بسنده نکرده، بعد از عقب‌نشینی از شمالی، این منطقه را در محاصر شدید اقتصادی قرار دادند. به گونه‌ای که این گروه اجازه نمی‌داد که بیشتر از یک کیلوگرام روغن و به همین اندازه شکر از خطوط مقدم نبرد عبور کرده و به مردم شمالی برسد. حتا نمک که به عنوان ارزان ترین ماده غذایی در افغانستان است، در آن زمان بالای مردم شمالی قطع شد و مردم مجبور بودند که یک کیلو نمک را به قیمت هفت کیلو آرد گندم خریداری کنند. در میان مردم شمالی، زبان‌زد مشهوری از آن زمان شکل گرفته که می‌گویند:«سیر هفت لک نمک خوردی اما هشیار نشدی». این زبان‌زد اشاره به قحطی و قیمتی نمک دارد که در زمان محاصره اقتصادی یک سیر(هفت کیلو) آن تا هفت صدهزار افغانی(پول مروج همان زمان) به فروش رسید.
البته قحطی نمک یکی از نمونه ها است. سایر مواد غذایی از قبیل آرد و برنج کمیاب ترین مواد در منطقه شمالی بود و اکثریت مردم یا توان خرید آرد و برنج نداشتند و یا هم اگر توان خرید پیدا میکردند، مواد در بازار پیدا نمی‌شد تا خریداری کنند.
شمالی در محاصر شدید نظامی قرار داشت. مردم نه تنها که گرسنه بودند بلکه تحت فشار شدید اسلحه سنگین توپ خانه ای طالبان نیز بودند و هواپیماهای بم افگن نیز از هوا بر مردم بم می‌ریختند. حتا در قرارگاه های نظامی نان کافی برای خوردن نبود.
خلاصه این‌که قصه‌های مردم شمالی از دوره سیاه محاصره اقتصادی و اشغال طالبان، مو را به تن آدم سیخ می‌کند. متاسفانه به قدر کافی در این زمینه فیلم و عکس و نوشته نداریم و به طرز باور نکردنی در این زمینه غفلت و کم کاری صورت گرفته است. این غفلت به حدی بوده که جوانان امروز شمالی که کمتر از سی سال سن دارند، نمی‌دانند که چه فجایجی را پدران و مادران شان در دوره حاکمیت طالبان متحمل شدند.
در آن زمان برای مردم عادی درک انگیزه های آن همه جرم و جنایتی که طالبان در حق شان روا می‌داشت دشوار بود. بسیاری‌ها نمی دانستند که آن همه قساوت طالبان ریشه در کینه ها و کدورت های قومی و قبیله‌ای دارد و به اصطلاح طالبان خود را در نقش لشکر جنوبی های نادر غدار می‌دیدند که باید با خشم و خشونت مردم شمالی را سرکوب کنند. تعداد اندکی از مردم شمالی انگیزه های پنهان درپشت قساوت های طالبان را درک می‌کردند. البته در بعضی خانواده ها بزرگان خانواده که جنایات لشکر نادر غدار را به یاد داشتند، به جوان تر ها یادآوری می کردند که طالبان همان نادریان شصت پیش هستند.

اسماعیه هنیه در تهران ترور شد

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صبح امروز، ۱۰ اسد/مرداد اعلام کرد که اسماعیل هنیه رهبر سیاسی گروه فلسطینی حماس و یکی از محافظان او در محل اقامت خود در تهران کشته شده‌اند.
روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در خبرنامه‌ای نوشت: «آقای دکتر اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس و یکی از محافظان وی در اثر اصابت قرار گرفتن محل اقامت آنان در تهران به شهادت رسیدند.»
گفته شده که این رویداد ساعت ۲ بامداد امروز چهارشنبه رخ داده است.
در خبرنامه سپاه پاسداران، آمده که «علت و ابعاد این حادثه در حال بررسی و نتایج آن متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد.»
ترور اسماعیل هنیه رهبر سیاسی حماس با واکنش‌های گسترده جهانی مواجه شده و سرخط تمامی رسانه های خبری جهان قرار گرفته است.
حماس و سایر گروه‌های فلسطینی و گروه طرفدار حماس در خاورمیانه در واکنش به ترور اسماعیل هنیه، آن را بزدلانه توصیف کرده و از انتقام سخن گفته اند.
اسماعیل هنیه اخیرا جهت اشتراک در مراسم تحلیف رییس جمهوری جدید ایران به تهران سفر کرده بود.
آقای هنیه چندی پیش چند عضو خانواده اش را نیز در حمله اسراییل از دست داد.
مقام های اسراییل از اظهار نظر در این زمینه تا کنون خودداری کرده‌اند.

عضویت در خبر نامه پورانا

جهت عضویت در خبر نامه فرم زیر را پر نمایید.