خبرگزاری پورانا

PNA

انگیزه‌های تقابل امرالله صالح با خراسان‌خواهی

مهم ترین خبر های هفته

تحلیل های داغ هفته

امرالله صالح معاون پیشین محمد اشرف غنی احمدزی رییس جمهوری مخلوع افغانستان، سه روز پیش در یادداشتی در صفحه ایکس خود، با عنوان«خراسان را ربوده‌اند» نوشت. اشاره آقای صالح به گسترش فعالیت داعش در افغانستان بود. به باور آقای صالح چون داعش در افغانستان نفوذ گسترده دارد، بنابراین روایت خراسان‌خواهی از آن داعش است و خراسان‌خواهان افغانستان نباید این روایت را مورد تاکید قرار دهند.

این یاداشت امرالله صالح با واکنش‌های گسترده در میان فرهنگیان به ویژه نویسندگان و نخبگان فرهنگی تاجیک مواجه شد. نخبگان فرهنگی تاجیک، آقای صالح را متهم به فروگذاشت از ارزش‌های هویتی-فرهنگی تاجیکان کردند.

دیدبان تاجیک، نهادی متشکل از نخبگان تاجیک، نفی خراسان‌خواهی از جانب امرالله صالح را«خلعِ روایت نسل آگاه و مبارز تاجیک» خواند. دیدبان تاجیک، خراسان‌خواهی را یک روایت و داعیه عدالت‌خواهانه و برابری‌طالبانه توصیف کرده که به گفته این نهاد، نسل جدید تاجیک آرمان‌های بلند سیاسی و دادخواهانه خود را با آن گره زده است. این نهاد از آقای صالح و سایر سیاسیون تاجیک خواسته که خلاف خواسته‌های مردم شان حرکت نکنند.

در پیوند به اظهارات آقای صالح در نفی خراسان‌خواهی، شماری از حلقات سیاسی و فرهنگی تاجیک برنامه‌های اسپیس برگزار کردند. در این اسپس‌ها نیز آقای صالح به شدت مورد انتقاد قرار گرفت و بخاطر موضع‌گیری علیه کلان روایت‌های تاجیک‌ها و غیرپشتون‌ها و موضع‌گیری به نفع آنچه فاشیزم افغانی خوانده می‌شود، مورد سرزنش قرار گرفت.

دو روز بعد از یادداشت اول آقای صالح در باره خراسان‌خواهی، وی بار دیگر یادداشتی در این باره نشر کرد و بر موضع قبلی خود در این خصوص تاکید کرد. آقای صالح در یادداشت دوم خود، فهرستی از ۵۷ فعال رسانه‌های اجتماعی را نیز نشر کرد و تصریح کرد که این فهرست از سوی همکارانش تهیه شده و شامل نام خراسان‌خواهان است که در نقد اظهارات قبلی وی اظهار نظر کرده‌اند. آقای صالح در باره افراد شامل فهرست نوشته که آنان دلایل منطقی برای دفاع از خراسان‌خواهی ارایه نکرده و بیشتر او را دشنام داده‌اند. وی سپس نتیجه گرفته که خراسان‌خواهان اهل بحث و منطق نیستند و تعداد شان اندک است و خیا‌ل‌باف و احساساتی هستند.

اما دلایل و انگیزه‌های امرالله صالح از تقابل با خراسان‌خواهان چه می‌تواند باشد؟ این سوال زمانی بیشتر اهمیت پیدا می‌کند که در نظر داشته باشیم که برخلاف ادعای صالح در مورد کم بودن تعداد خراسان‌خواهان، اکثریت تاجیکان افغانستان خراسان‌خواه هستند و آقای صالح یک سیاست‌گر تاجیک و پنجشیری است. در واقع می‌توان پرسید که چرا آقای صالح خود را با تاجیکان وفرهنگیان تاجیک مواجه می‌سازد؟ به صورت قطع می‌توان گفت که تمامی کسانی که به یادداشت آقای صالح واکنش نشان دادند، نخبگان فرهنگی تاجیک هستند. البته آقای صالح در فهرستی که از خراسان‌خواهان نشر کرده بیشتر اسامی مستعار در ایکس رافهرست کرده و به نظرها وواکنش‌های چهره‌های فرهنگی شناخته شده تاجیک اشاره نکرده است. در واقع آقای صالح بیشتر در یک رویکرد سیاسی، مخالفان دیدگاه خود را کم‌تعداد، نادان و احساساتی توصیف کرده و در پایان یادداشت دوم خود نوشته است:«پاینده باد افغانستان!»

به صورت فشرده می‌توان دلایل و انگیزه‌های تقابل امرالله صالح با خراسان‌خواهان(فرهنگیان تاجیک) را ذیل چند عنوان مورد بررسی قرار داد.

دلایل و انگیزه‌های قومی

امرالله صالح تا زمانی‌که در بخش اجرایی و ریاست امنیت ملی کار می‌کرد، در میان فرهنگیان تاجیک یک چهره نسبتاً محبوب شناخته می‌شد و حرف و حدیث انتقادی در باره‎اش گفته نمی‌شد. پس از آن‌که آقای صالح از امنیت استعفا کرد و روند سبز را ایجاد کرد، نیز تا حدود زیادی مورد حمایت نخبگان فرهنگی و سیاسی تاجیک قرار گرفت و روند سبز رشد نسبتاً خوبی داشت. اما انتقادها از آقای صلح به محض ورودش به پهنه سیاسی آغاز شد. شاید اولین جرقه‌ها از آنجا شروع شد که آقای صالح روند سبز را در جهتی هدایت کرد که بسیاری‌ها آن را مسیر خلاف جهت حرکت جمعیت اسلامی می‌دانستند. درواقع اولین مواجهه آقای صالح با جمعیتی‌ها بود. تقابل با جمعیتی‌ها به دو معنا تعبیر می‌شد. تقابل با اسلام‌گرایان و مجاهدان و تقابل با تاجیکان. زیرا جمعیت اسلامی ترکیبی از اسلام‌گرایان و تاجیک‌گرا بوده است.

اما تقابل آقای صالح با نخبگان سیاسی و فرهنگی تاجیک در زمانی اوج گرفت که آقای صالح معاونیت اشرف غنی احمدزی را پذیرفت. آقای صالح در زمانی معاونیت غنی را پذیرفت که سایر چهره‌های سیاسی شناخته شده تاجیک به درخواست غنی برای پذیرش معاونیت جواب رد داده بودند. دلیلی که چهره‌های سیاسی تاجیک درخواست غنی را رد کردند، این بود که در دوره اول ریاست جمهوری غنی احمدزی، تاجیک‌ستیزی او و تلاشش برای حذف تاجیکان از قدرت و دولت آشکار شده بود.

در واقع سیاسیون تاجیک از ترس این‌که مبادا از سوی تاجیکان مورد نکوهش قرار گیرند، از غنی دوری کردند. اما امرالله صالح به زعم خودش به این  ترس غلبه کرد و معاونیت غنی را قبول کرد. در ابتدا تصور می‌شد که آقای صالح با قبول معاونیت اشرف غنی، برنامه احیای اقتدار از دست‌رفته تاجیکان در نظام مشارکتی جمهوریت را دارد اما بعدها ثابت شد که او چنین برنامه‌ای را ندارد و بلکه برای جلب اعتماد بیشتر تیم فاشیست اشرف غنی، بیشتر جذب داعیه و روایت پشتونی شد. در این مرحله، آقای صالح در واقع به تمامی آنچیزهایی که تاجیکان آن را ارزش‌های هویتی-فرهنگی می‌دانستنند، پشت کرد.

این روند تا پایان جمهوریت ادامه یافت و روز به روز فاصله میان فرهنگیان تاجیک و امرالله صالح افزایش یافت. البته در مراحل نخستین رفتن صالح به تیم غنی، چون جامعه فرهنگی تاجیک مخالف این کار بود، مخالفت‌ها شکل گرفت و به صورت پیوسته در رسانه‌های اجتماعی علیه تصمیم آقای صالح نوشته شد. تحت تاثیر همین جو رسانه‌ای که افکار عامه تاجیکان سخت در برابر آقای صالح قرار گرفته بود، وی بجای رجوع دوباره به مردم و تلافی آنچیزی که مردم تاجیک آن را اشتباه می‌پنداشتند، به محض رسیدن به معاونیت، رویکرد انتقام‌جویانه را برگزید و دست به اقداماتی زد که تاجیکان فکر می‌کردند، صالح علیه آنان عقده گرفته است. در واقع صالح با پذیرش معاونیت غنی خود را در برابر مردمش قرار داد و هیچ  کوشش نکرد که از موضع تقابل وتضاد خارج شده و به مردم حق انتقاد بدهد.

امرالله صالح در دوره معاونیت ریاست جمهوری با فهم اجتماعی به سیاست پرداخت که تاجیکان او را حمایت کرده‌اند و بنابراین نه او مکلف به انجام  کارهایی است که تاجیکان می‌خواهند و نه تاجیکان حق دارند که از او انتقاد کنند. به بیان دیگر، آقای صالح غرق در این توهم شد که معاونیت ریاست جمهوری را به یمن استعداد و ظرفیت شخصی خود بدست آورده و اگر قرار است مدیون کسی باشد، آن کس اشرف غنی است که به وی اعتماد کرده ومعاونیت را برایش تحفه داده است. در این مرحله هیچگاه آقای صالح به این فکر نکرد که چرا غنی او را به عنوان معاون برگزید. چرایی گزینش او به عنوان معاون واضح بود که بخاطر تاجیک بودن، پنجشیری بودن و انتسابش به جریان مقاومت بود. این چیزی بود که به نظر می‌رسد تا آخر جمهوریت آقای صالح به آن ملتفت نشد. در واقع غنی که در دوره اول با ایده نادیده گرفتن تاجیکان به قدرت رسیده بود، به تجربه دریافت که بدون تاجیکان نمی‌توان حکومت کرد. از همین دریافت بود که غنی دنبال یک معاون تاجیک بود. اما صالح به این مهم توجه  نداشت. به عبارت دیگر، نقش وعامل تعیین کننده در معاون شدن صالح قومیت او بود اما وی به این امر ملتفت نشد. التفات البته به این معنا بود که با تاجیکان آشتی کند. برعکس آقای صالح عده‌ای از آدم‌های مطیع و کم‌هوش را در اطراف خود جمع کرد که فکر می‌کردند، وظیفه دارند علیه جامعه فرهنگی تاجیک موضع‌گیری کنند.

در سه سال و نیم اخیر که آقای صالح در صف مقاومت بود، کمتر مورد نقد قرارگرفت. بسیاری‌ها فکر می‌کردند که صالح برای جبران اشتباهات خود مقاومتی شده است. اما کم کم او نشان داد که عملکرد گذشته خود را اشتباه نمی‌داند و عزم آشتی و مصالحه با جامعه فرهنگی تاجیک را هم ندارد. به تدریج امرالله صالح هرچند اعلام ناشده، از رهبری جبهه مقاومت فاصله گرفته و مسیر خودش را می‌پیماید. مسیر روند سبز را. موضع‌گیری‌های اخیر آقای صالح نشان می‌دهد که او هنوز جامعه فرهنگی تاجیک را قبول ندارد و علیه مواضع آنان موضع می‌گیرد. البته او این ذکاوت را دارد که مستقیم جامعه فرهنگی وفرهنگیان را هدف قرار نمی‌دهد بلکه داعیه‌ها و روایت‌هایی را که به زحمت و تلاش و قربانی جامعه فرهنگی و رسانه‌ای تاجیک بدست آمده را هدف قرار می‌دهد. یکی از داعیه‌ها همین داعیه خراسان‌خواهی است. روی این داعیه جامعه فرهنگی تاجیک زیاد کار کرده است و حالا به جاهای برگشت ناپذیر نیز رسیده است.

دلایل وانگیزه‌های ملی‌گرایانه

امرالله صالح بسیار مشتاق است که یک چهره ملی شناخته شود و از اقوام مختلف طرفدار داشته باشد. اما بیشتر توجه‌اش این است که بتواند در میان پشتون‌ها برای خود طرفدار دست وپا کند. هزاره‌ها نیز با صالح میانه خوب ندارند و همیشه در باره مواضع او واکنش تند نشان می‌دهند. در واقع به نظر آقای صالح، ملی‌گرایی، همان پشتون‌گرایی است. در گذشته نیز آقای صالح گفته بود که با«پشتونیزیشن» افغانستان مشکل ندارد. این‌که صالح خود را در برابر خراسان‌خواهان قرار می‌دهد، نیز به این معناست که او خراسان‌خواهی را یک داعیه و روایت ضد ملی و تجزیه‌طالبانه تصور می‌کند و چون به این باور است که پشتون‌ها مخالف خراسان‌خواهی هستند، به این داعیه مخالفت می‌کند. به باور او، مخالفت با خراسان‌خواهی، به معنای جلب توجه و حمایت پشتون‌ها است. البته او پروای این را ندارد که چقدر تاجیک‌ها از نفی خراسان‌خواهی از او فاصله می‎گیرند.

باید گفت که باور آقای صالح دال بر این‌که خراسان‌خواهی یک روایت ضد ملی است، از اساس اشتباه است. خراسان‌خواهان نه تجزیه طلب هستند و نه دشمن پشتون‌ها. خراسان‌خواهان حرف شان این است که خراسان نام پیشااستعماری افغانستان است و یک عالم افتخارات تاریخی در آن نهفته است که با مسمی کردن نام کشور به خراسان، هم می‌توان از ارزش‌های فرهنگی، علمی، تاریخی و هویتی خراسان استفاده کرد و هم می‌توان با برداشتن نام قومی از نام کشور، دلایل وانگیزه‌های فزون‌خواهی پشتون‌ها را که در طول تاریخ به تجاوز و تعرض به غیرپشتون‌ها منجر شده است، بین برد. استدلال خراسان‌خواهان این است که داعیه خراسان‌خواهی یک داعیه برابری‌خواهانه و عدالت‌طالبانه است و به هیچ قوم و تباری ضرر و خطر ندارد. اما آنگونه که از استدلال‌های آقای صالح بر می‌آید، او خراسان‌خواهی را داعیه‌ای پر از ضرر، خطر و شرر می‌داند و تصور کرده است که با موضع‌گیری بر ضد این داعیه، می‌تواند به عنوان یک شخص ملی تبارز کند و محبوبیت فراقومی کسب کند.

یادآوری این نکته در همینجا ضروری است که بسیاری از سیاسیون تاجیک در بحث تفکیک ملی‌گرایی وقوم‌گرایی دچار خطا و اشبتاه هستند. آنان فکر می‌کنند که ملی‌گرایی به معنای نفی ارزش‌های هویتی وقومی تاجیکی است. این برداشت نادرست است. یک سیاست‌مدار صادق در افغانستان می‌تواند هم در زمینه بسیج درون قومی موثر عمل کند و به اصطلاح به مطالبات قوم منتسب به خودش پاسخ بدهد و هم در سطح ملی به عنوان یک سیاستمدار موفق عمل کند. در این میان مثلا سیاسیون پشتون موفق‌تر عمل کرده‌اند. آنان هم توانسته‌اند که محبوبیت خود را در میان قوم پشتون حفظ کنند و هم در سطح ملی از خود چهره ملی ترسیم کنند. یک نمونه آن کرزی است که برغم حفظ شخصیت خود درمیان پشتون‌ها، در میان شماری از غیرپشتون‌ها نیز هنوز یک چهره ملی شناخته می‌شود. آقای صالح، فکر می‌کند که اگر حرف‌هایی بزند که موجب نارضایتی و ناراحتی تاجیک‌ها شود، باعث خواهد شد که اقوام دیگر او را شخص ملی‌گرا می‌دانند. تجربه نشان داده که این رویکرد همیشه برای سیاسیون زیان‌بار بوده است. در سطح مردم هر سیاست‌مدار را از دریجه مناسبات درون‌قومی آن نیز ارزیابی می‌کنند. یک سیاست‌گر مثلا اگر در میان قوم خودش محبوب نباشد، در میان سایر اقوام محبوب بوده نمی‌تواند. اقوام دیگر می‌گویند که فلان سیاست‌مدار وقتی به  قوم خودش نشود، به دیگران هرگز نخواهد شد. این گفته درست است. تعهد سیاسیون به در چارچوب مناسبات درون قومی قابل آزمون و اثبات است. اگر یک سیاستمدار تعهد به مردم داشته باشد، این تعهد را در قدم اول با التزام به تعهدات خود در قبال قوم و تبار خود به اثبات می‌رساند.

اکثریت آگاهان در افغانستان به این باوراند که هنوز ارزش‌های ملی همه شمول در افغانستان شکل نگرفته است. آنچه ارزش‌های ملی خوانده می‌شود بیشتر ارزش‌هایی است که پشتونیست‌ها آن را ارزش‌های ملی‌خوانده اند. در حالی که ارزش‌های واقعی ملی از درون گفتمان باز ملی میان همه اقوام به میان می‌آید. در افغانستان تا کنون چنین گفتمانی برای تعیین ارزش‌های ملی شکل نگرفته است.

بنابراین، می‌توان گفت که دلایل و انگیزه‌های ملی‌گرایانه آقای صالح در نفی روایت خراسان‌خواهی، بر پایه دلایل معقول و مستحکم استوار نیست. به عبارت دیگر، آقای صالح با نفی روایت خراسان‌خواهی نشان داد که هنوز درک درستی از بسیاری از مسایل ملی و قومی و سیاسی و تاریخی ندارد. او بیشتر بر اساس روایت‌های عامیانه به قضایای پیچیده سیاسی نگاه می‌کند.

دلایل و انگیزه‌های فرا ملی(منطقه‌ای وجهانی)

آقای صالح هم در یادداشت اول و هم در دوم، از چند خراسان حرف می‌زند. می‌گوید که خراسان قدیم، امروزه به هفت کشور تجزیه شده و بنابراین مطرح کردن داعیه خراسان‌خواهی به معنای نفی مرزهای پذیرفته شده کشورها است و در نتیجه می‌تواند بی‌ثباتی منطقه‌ای بوجود آورد. به تعبیر دیگر، آقای صالح با نگاه از بیرون به قضیه خراسان‌خواهی، دشمنان فرضی زیادی به این داعیه فهرست می‌کند و می‌خواهد به خراسان‌خواهان هشدار دهد که متوجه این نکته باشند. از کشورهای آسیای میانه که زمانی در قلمرو خراسان بودند اشاره می‌کند و به خراسان رضوی به عنوان یک استان ایران. با این کار آقای صالح می‌خواهد بگوید که خراسان‌خواهی یک ایده غیر عملی است. در اینجا احتمالا آقای صالح اشاره ضمنی به خلافت‌خواهی داعش دارد و می‌خواهد که خراسان‌خواهی را معادل خلافت‌خواهی داعش معرفی کند.

در این بخش نیز آقای صالح دچار مخالطه شده است. خراسان‌خواهان افغانستانی هیچ‌گاه داعیه‌ای فراتر از افغانستان را مطرح نکرده‌اند. حرف آنان این است که نام افغانستان تا حدود ۱۵۰ سال پیش، خراسان بوده است و انگلیس‌ها آن را به افغانستان نام نهادند و این امر منبع و منشأ تفوق‌طلبی پشتون‌ها شده که سرزمین خراسان را ملک خویش می‌دانند و اقوام غیرپشتون را بیگانه می‌خوانند. این توفق‌طلبی ریشه منازعات سیاسی و نظامی صد سال اخیر است. به عقیده خراسان‌خواهان، هرگاه افغانستان به اسم پیشااستعماری خود برگردد، ریشه بسیاری از اختلافات وکدورت‌های قومی از بین می‌رود و همه اقوام خود را مالک سرزمین احساس می‌کنند.

البته بیرون کردن بحث خراسان‌خواهی از محدوده افغانستان بیشتر رویکرد مخالفان خراسان‌خواهی است. تا جایی که به کشورهای آسیای میانه بر می‌گردد، تعیین هویت ملی و نام کشورها در هر کشوری مربوط به باشندگان همان کشورها می‌شود. در افغانستان اکثریت باشندگانش نام افغانستان را تحمیلی می‌دانند و آن را مسبب منازعه و عرض و طول آن می‌دانند. اما در کشورهای آسیای میانه این بحث مطرح نیست. اگر مطرح باشد، باشندگان هر کشور خود شان تصمیم خواهند گرفت که چه نامی را بر کشور شان برگزینند. مثلا اگر تاجیک‌های تاجیکستان، به نام تاجیکستان معترض باشند و آن را تحمیلی بدانند، می‌توانند نام کشور شان را تغییر دهند. می‌توانند خود را بخشی از خراسان بدانند. به همینگونه در ازبیکستان و ترکمنیستان و…

این خلط مبحث است و یک پیش‌داوری محض است که بگویید اگر مثلا افغانستانی‌ها نام کشورخود خراسان گذاشتند، فلان و بهمان کشور و مردم آن را تجاوزکارانه خواهند دانست و علیه آن قرار خواهند گرفت. واقع امر این است که نام خراسان پس از آن‌که نام سرزمین ما افغانستان گذاشته شد، معلق مانده است. این نام پرافتخار تاریخی را می‌توان بالای سرزمین اصلی‌اش گذاشت، بدون آن‌که به کدام قوم وتبار خاصی زیان برسد. البته این در صورتی است که شما نگاه تاریخی-تمدنی به پدیده دولت و دولت‌سازی داشته باشید و ارزش‌های فرهنگی و هویتی برای تان مهم باشد. اگر نگاه سرسری و پروژه‌ای به پدیده دولت داشته باشید، بسیاری از گرایش‌های فرهنگی و هویت‌طلبانه در نظرتان بی‌اهمیت جلوه خواهد کرد.

در ضمن باید گفت که خراسان واقعی و اصلی یا در واقع مرکز خراسان، اکثریت مناطق افغانستان امروز است. براساس اسناد تاریخی، بلخ، هرات، بدخشان، کندهار، کابل و غزنه، شهرهای اصلی خراسان‌اند. حالا مثلا ایران نیز اگر در معنای باستانی آن مطمح نظر باشد، شامل افغانستان نیز می‌شود. آیا می‌توان استدلال  کرد که ایرانی‌ها با استناد به تاریخ، افغانستان را به سرزمین ایران امروزی محلق کنند؟ چنین استدلال‌های مغالطه آمیز است.

با توجه به نکات بالا می‌توان گفت که تمامی مفروضات آقای صالح در نفی روایت خراسان‌خواهی، قادر به دفاع از خود در برابر یک بررسی دقیق علمی و تاریخی نیستند.

می‌توان گفت که آقای صالح صرفاً از این منظر به قضیه نگاه کرده که خراسان‌خواهی یک نوستالوژی قومی است و عده‌ای فرهنگی آن را از لای کتاب‌ها دریافته و به آن خیال خود را خوش می‌سازند. وی به جنبه‌های عدالت‌خواهانه، برابری‌طالبانه و هویت‌طلبانه این بحث توجه ندارد. جالب است که آقای صالح بداند که در میان نخبگان پشتون نیز خراسان‌خواهی طرفدار دارد و این بدان معناست که این یک مطالبه واقعی فراقومی است.

واقع‌گرایی توجیهی

شاید یک انگیزه دیگری که بتوان در عقب نفی خراسان‌خواهی از سوی آقای صالح این است که امرالله صالح خود را براساس فهمی که خودش از واقع‌گرایی سیاسی دارد، متعلق به این گرایش فکری می‌داند. در نگاه سیاسیون افغانستانی که خود را واقع‌گرا می‌دانند، واقع‌گرایی با سطحی نگری، عوام‌زدگی، استعجالیت‌اندیشی و تسلیم شدن به واقعیت‌نماها اشتباه گرفته شده است. بسیاری از آنان، فکر می‌کنند که هر«باید» را باید از منظومه تفکر سیاسی خود بیرون کرد و در مدار هر«هست» چرخید و چرخید و این است واقع‌گرایی. در حالی که همین نوع واقع‌گرایی نیز متبادر کننده فهم نادرست از این پدیده است.

بی‌تردید امرالله صالح با این گفته موافق نیست که چون حاکمیت طالبان واقعیت افغانستان است پس  باید با این گروه کنار آمد و تعامل کرد و از خیر تلاش برای سرنگونی و تغییر این واقعیت گذشت. او خود را مدعی مبارزه علیه طالبان برای سرنگونی رژیم این گروه می‌داند. چنین ادعایی، آرمان‌گرایی است. اما آقای صالح وقتی بحث نام افغانستان در بین می‌آید، خود را واقع‌گرا معرفی می‌کند و استدلالش این است که این واقعیت است و باید به آن تن داد. اگر چنین است، آقای صالح باید به طالبان نیز منحیث یک واقعیت تن دهد.

باید گفت که بسیاری از واقعیت‌های موجود سیاسی و اجتماعی قابل تغییر هستند. به ویژه واقعیت‌هایی که تبدیل به عوامل درشت منازعه دوامدار در یک کشور شده‌اند، باید تغییر کنند. تلاش برای این تغییر، کار رهبران و نخبگان سیاسی است. حالا اگر آقای صالح خود را در قد و قامت سیاستمداری نمی‌بیند که علیه واقعیت‌های مشکل‌ساز ایستادگی کند، این بدان معناست که ایشان فاقد دیدگاه بلند مدت برای بحران‌ جاری در کشور است. چنین سیاست‌مدارانی، برای یک کشور امن و با ثبات و برای تشکیل دولت عادلانه بدرد بخور نیستند. در واقع آقای صالح با نفی روایت خراسان‌خواهی، خودش را به نحوی از سپهر سیاست‌ورزی دشوار افغانستان مستعفی می‌سازد.

در دنیای امروز، سیاست بیش از هر زمان دیگری مردمی شده است. سیاست‌مداران زیرک، به مطالبات وخواسته‌های مردمی نمی‌تازند. حتا اگر هیچ معقولیت و منطقی در خراسان‌خواهی وجود نداشته باشد، یک سیاست‌مدار زیرک وقتی چنین روایتی در میان نسل جوان یک جامعه و قوم رشد کرده و گسترش یافته، خود را در برابر آن قرار نمی‌دهد. چون قرار گرفتن در برابر داعیه‌های بزرگ هویتی، فرهنگی و دادخواهانه بیشتر به ضرر سیاستمداران است.

چنان‌که اشاره شد، آقای صالح، پشت کردن به ارزش‌های هویتی برای بدست آوردن ماموریت دولتی را در کارنامه خویش دارد. با توجه به این امر، می‌توان گمان کرد که آقای صالح با درک این‌که شرایط افغانستان در حال تغییر است، تلاش دارد تا درفش ایستادگی برای ارزش‌های هویتی را از شانه پایین کرده تا در محاسبات آینده برای یک سناریوی استعجالی در افغانستان که احتمالا از سوی خارجی‌ها طرح شده، به عنوان یک چهره ملی عرض اندام کند. اما هرچه باشد، اظهارات این چنینی آقای صالح و سپس تاکید و اصرار بر درستی موقف نادرستش، این چهره را از وی ترسیم می‌کند که به حرف و حدیث دیگران حرمت نمی‌گذارد، روی موضع نادرست خود به قیمت نفی و تحقیر دیگران می‌ایستد و بجای تعقل وپذیرش، به تجاهل و اصرار بر تحمیل نظر خود پا می‌فشارد.

نویسنده: بهرام بهین

سایر مقالات پیشنهادی پـــــــــورانا

عضویت در خبر نامه پورانا

جهت عضویت در خبر نامه فرم زیر را پر نمایید.