برخی از رسانهها ویدیوی کوتاهی از اظهارات محمد آغا حکیم، والی طالبان در پنجشیر را نشر کردهاند که طی سخنانی در حضور شماری از باشندگان شهرستان شُتل این ولایت،«امارت اسلامی» و «خلافت اسلامی» را مترادف هم به کار میبرد.
والی پنجشیر که ظاهراً در باره لزوم اتحاد و پرهیز از اختلاف صحبت میکند، به اختلاف میان احزاب و تنظیمهای جهادی در زمان جهاد اشاره میکند که به باور او دسیسه خارجیها برای متفرق کردن ملت افغانستان بود. او میگوید:« دسیسه عظیمی در مقابل این ملت به کار انداخته شده بود که آن تعدد تنظیمهای جهادی بود.»
به اعتقاد او خارجیها جهت جلوگیری از به وجود آمدن نظام اسلامی در افغانستان تنظیمهای متعدد جهادی را ایجاد کردند. او میگوید:«آنها[حامیان خارجی مجاهدین] پانزده بیرق و پانزده تنظیم و پانزده آدرس را به ما ایجاد کردند تا این ملت وحدت نکند و متفرق و متشتت باشد.»
اشاره او به ۱۵ تنظیم، تنظیمهای جهادی چهاردهگانه است که در زمان جهاد در پاکستان ایجاد شدند و علیه نیروهای ارتش سرخ شوروی و سپس حکومت تحتالحمایه شوروی جنگیدند و در سال ۱۳۷۰ خورشیدی با سقوط دولت کمونیستی، دولت اسلامی را تشکل دادند.
والی طالبان در پنجشیر، تشکیل«امارت اسلامی» و «خلافت اسلامی» را «هدف عظیم ملت» عنوان میکند و میافزاید که ایجاد تنظیمهای متعدد جهادی به این هدف صورت گرفت تا ملت افغانستان به آن نرسد.
او سپس به اختلاف بیرقها و شعارها اشاره میکند و آن را نیز کار خارجیها میداند که به عقیده او در راستای جلوگیری از اتحاد مردم افغانستان صورت گرفت.
چند نکته در اظهارات والی طالبان در پنجشیر قابل تأمل است که از مهمترین آن مترادف دانستن یا همسانپنداری امارت اسلامی و خلافت اسلامی است.
باید گفت که امارت اسلامی و خلافت اسلامی دو شعار، دو پرچم و دو ساختار سیاسی-نظامی جداگانه است. امارت شعار و روایت طالبان است و خلافت شعار و روایت داعش. این دو گروه هرچند از بسیاری جهات شبیه هم اند اما امروزه عملاً داعش داعیه خلافتخواهی را علم کرده است و سخن گفتن از خلافت اسلامی به معنای همسویی با داعش دانسته میشود.
طالبان مدعی است که با داعش مبارزه میکند و این گروه را نابود کرده است. داعش نیز هر از گاهی مسوولیت حملات مرگبار در افغانستان را به عهده میگیرد و به اصطلاح میخواهد اعلام حضور کند و ادعای طالبان مبنی بر نابودی این گروه را به چالش بکشد.
اما چند نکته در باره اظهارات والی پنجشیر:
اول اینکه، والی طالبان در پنجشیر در باره نگرانیها و سوالهایی صحبت میکند که در صفوف طالبان در باره اختلافهای در حال بزرگ شدن میان داعش و طالبان به میان آمده است. در همین راستا او اختلاف مجاهدین را مثال میزند و به اصطلاح هشدار میدهد که اگر امروز نیز طالبان وحدت صفوف خود را حفظ نکنند و بخاطر نارضایتیها، به صف داعش بپیوندند، به سرنوشت مجاهدین دچار میشوند. او اختلاف مجاهدین را کار خارجیها میداند تا بتواند مقدمهای برای این نتیجهگیری فراهم کند که امروز نیز اگر کسی از میان طالبان به تفرق و اختلاف گرایش داشته باشد، عنصر خارجی یا جاسوس خارجی تلقی خواهد شد و بنابراین میتواند مستوجب مجازات باشد.
در واقع در این اظهارات هم نگرانی دیده میشود، هم هشدار و اخطار و هم خبر از اختلاف و تفرقه در صفوف طالبان در آن قابل ردگیری است. ضرورت اینکه والی طالبان در پنجشیر چنین اظهاراتی را بیان میکند، غیر از این نمیتواند باشد که او از شکل گیری و چاق شدن اختلافها آگاه است و نسبت به عواقب آن هشدار میدهد.
البته تا جایی که به پنجشیر مربوط است، در این ولایت موضوع گرایش مردم به جبهه مقاومت ملی هنوز داغ است. مردم پنجشیر به شکل سنتی مقاومتی هستند و طالبان هرچند بر جغرافیای پنجشیر مسلط شده اما بر افکار و قلوب مردم این ولایت مسلط نشده و آنان به طالبان به چشم دشمن میبینند و در کمین فرصتی هستند تا بتوانند بساط طالبان را برچینند. این نیز میتواند بخشی از دلایل والی پنجشیر برای اشاره به اختلاف در شعار و بیرق و…را توضیح دهد. او در واقع از مردم پنجشیر میخواهد که سلطه طالبان را بپذیرند و به حمایت از جبهه مقاومت که شعار و پرچم دیگری را بلند کرده است، فکر نکنند.
دوم اینکه، والی طالبان در پنجشیر امارت و خلافت را دو روی یک سکه میداند. این نکته جای تأمل زیاد دارد. یکی دانستن داعش و طالب، دو پهلو دارد یا این سخن دو گروه مخاطب دارد:
یک پهلوی سخن متوجه کسانی است که پیوستن به داعش را همچون یک روزنه فرار از نظام خفقان آور طالبان در نظر میگیرند. والی پنجشیر به آنان پیام میدهد که داعش نیز مثل طالب است. او به افراد علاقمند به داعش در صفوف طالبان میگوید که فرقی بین امارت و خلافت نیست و اگر دنبال برپایی خلافت هستید، این هدف هم اکنون با برپایی امارت محقق شده است. شاید منظور او این باشد که همین اکنون وزیر داخله طالبان در نقش و جایگاه خلیفه حضور دارد و به اصطلاح بخشی از نظام طالبان همان خلافت مورد نظر داعش و خلافتخواهان است.
پهلوی دیگر سخن یا گروه دوم از مخاطبان میتوان مقامهای طالبان را در نظر گرفت. با فرض اینکه والی پنجشیر امارت و خلافت یا داعش و طالب را یکی میداند، او باید مخالف جنگ و مبارزه طالبان با داعش باشد و بنابراین با این اظهارت به نحوی به رهبران طالبان پیام میدهد که به برنامه مبارزه با داعش زیاد دلچپسی نشان ندهند زیرا داعش نیز هدفش ایجاد نظام اسلامی است و نباید با چسپیدن به امر مبارزه با داعش به اختلاف میان«مجاهدین» و«مسلمانان» دامن زد. باید گفت که خواست بسیاری از کشورها از طالبان این است که با داعش به صورت موثر مبارزه کنند. تا کنون ادعای طالبان مبنی برمبارزه با داعش مورد تصدیق کشورهای نگران از داعش قرار نگرفته و به آن به دیده شک و تردید نگریسته میشود. یکی از دشواریهای مبارزه با داعش برای طالبان این است که افرادی مثل والی پنجشیر، به احتمال زیاد با مبارزه با داعش مخالفاند.
سوم اینکه، سخن والی پنجشیر در باره مجاهدین و اختلافات و حامیان خارجی و سپس تا طالبان و داعش آشکارا متناقض است. دلایل و انگیزههای شکلگیری حرکتی به نام طالبان و جنگ آنان با نیروهای مجاهدین و حالا صلح و قرارداد شان با امریکا و اعلام آمادگی به جنگ با القاعده و داعش همه دارای تناقضهای عمیق و پیچیده است.
طالبان بسیار مایلند خود را روند استکمالی جهاد افغانستان بدانند. آنان اکثراً مدعی میشوند که با شوروی ها جهاد کردیم و هدف ما ایجاد حکومت اسلامی بود. آنان در واقع برای اینکه دلیل و انگیزه ظهور شان را توجیه کنند، ریشه خود را به جهاد میرسانند. گویا آنان ظهور کردند تا علیه کفر و اشغال بجنگند. در حالی که این گروه، در زمان حکومت اسلامی ظهور کرد و علیه مجاهدین جنگ را آغاز نمود. وقتی طالبان برای خود ریشه جهادی درست میکنند، با این سوال مواجه میشوند که پس چرا با گروههای مجاهدین که بعد از شکست شورویها دولت اسلامی تشکیل دادند، جنگیدید؟ اگر مجاهدین و طالبان از یک ریشه و اجزای یک حرکت و یک روند هستند، چرا دشمنان آشتنی ناپذیر هم اند؟
طالبان اولین بار پس از آن که توسط پاکستانیها و انگلیسها ساخته شدند، با حکومت اسلامی مجاهدین به رهبری استاد ربانی و با حزب اسلامی جنگیدند. اگر مجاهدین را خارجیها حمایت و تجهیز و تمویل میکردند و این به نظر طالبان عیب مجاهدین بود، طالبان را چه کسی حمایت میکرد/میکند؟ اگر کل جریان های اسلامی و جهادی را یک روند در نظر بگیریم و اختلافها را جرم و گناه و عیب بدانیم، چرا طالبان پرچم و شعار دیگری بلند کرده و علیه مجاهدین جنگیدند؟ اگر هدف والی پنجشیر این باشد که داعش یا جبهه مقاومت و یا سایر جبهات علیه طالبان پرچم جنگ و اختلاف بلند نکنند، طالبان چرا این کار را کردند؟ اگر ریشه طالبان در جهاد است، چرا این ها همیشه مجاهدین را مورد انتقاد قرار میدهند؟ اگر طالبان بخشی از مجاهدین بودند و مجاهدین را نیز خارجیها برای متفرق کردن ملت افغانستان ایجاد کرده بودند، پس طالبان نیز بخشی از روند تفرقه و اختلاف هستند.
چهارم اینکه، اظهارات والی طالبان در پنجشیر در مورد مردم و ملت و وحدت دچار بدفهمی است. از سخنان مقامهای این گروه و از جمله سخنان والی پنجشیر به وضوح فهمیده میشود که آنان درک نادرستی از وحدت و ملت و دولت دارند. تصور طالبان از وحدت این است که دولت را یک گروه خاص با صفوف فشرده اعتقادی اداره کند و این یعنی وحدت و ملت واحد و دولت مقتدر. چنین فهمی از اساس نادرست است.
طالبان نمیدانند که حضور خود شان به عنوان یک گروه شبهنظامی بیشترین ضربه و آسیب را به وحدت افغانستان رسانیده است. تاکید جهولانه بر اینکه اداره دولت دست یک گروه کوچک متشکل از افراد هم عقیده باشد، بزرگترین عامل ضد اتحاد است. چنین تاکیدی که اکثریت گروههای اجتماعی، سیاسی وفکری را طرد و نفی میکند، زمینهساز تفرقه و شقاق و نفاق است. اگر اینها براستی معنای وحدت را بدانند و به وحدت و همبستگی مردم اعتقاد داشته باشند و دنبال ایجاد یک نظام سیاسی با ثبات(حالا حتا به فرض طالبان نظام اسلامی) باشند، به سادگی به این درک میرسند که با کنار گذاشتن انحصار و استبداد و خودرأیی میتوانند زمینه همآیش نیروهای موثر ملی از همه طیف های سیاسی و اجتماعی را فراهم کنند.
البته این تعبیر طالبان است که گویا هدف عظیم ملت افغانستان از جنگ با شوروی ها برپایی نظام اسلامی بود. این یک بحث دامنهدار دیگر است که مجال طرح آن اینجا نیست. قدر مسلم اینکه هدف مردم از جنگ با شورویها کسب استقلال و آزادی کشور بود نه آنگونه که گروههای خاص جهادی از ایجاد نظام اسلامی سخن میگویند. ایجاد نظام اسلامی در واقع مطلوبی بود که ثمره جنگ مردم افغانستان در برابر اشغال توسط گروههای مجاهدین به آن مصادره شد. خیلی از کسانیکه با شورویها جنگیدند، انگیزههای میهنپرستانه داشتند و نه الزامن انگیزههای دینی و جهادی. البته شکی نیست که افرادی با انگیزههای دینی و جهادی نیز در صف مبارزه با اشغال زیاد بودند. اما هرچه بود، هدف استقلال و آزادی کشور بود و آزادی و استقلال کشور نیز اگر بحث خود ارادیت مردم و دسترسی مردم به حق تعیین سرنوشت شان نباشد، فاقد معنا و مفهوم است. کشور را آزاد میکنید تا مردم بتوانند با اراده و اختیار خود سرنوشت خود را تعیین کنند. اینکه گروههای نظامی-سیاسی خاصی بخواهند اراده خود را بر مردم تحمیل کنند و اداره دولت را به زور میله تفنگ غصب کنند، معنای مبارزه برای استقلال از بین میرود.
در فردای پیروزی باید زمینه انتخابات و ایجاد یک حکومت فراگیر مردمی مساعد میشد اما جنگ بین گروههای جهادی و سپس ظهور سمارقگونه طالبان از تکهویهای سازمانهای استخباراتی جهان و منطقه، باعث شد که فرصت های تشکیل دولت مردمی و انتخاباتی که از ارزشهای ملی به درستی دفاع کند، از بین رفت و سپس افغانستان تبدیل به دیگ بی سرپوشی شد که هر کس به وفق مراد خود در آن چمچه میزند.
طالبان در انحراف روند سیاسی پسا شوروی در افغانستان در مسیر اهداف کشورهای خارجی نقش عمده و اساسی داشتند/دارند اما انگار مقامهای این گروه به این موضوع مشعر نیستند یا هم تجاهل میکنند و در حضور عوامالناس از خود چهره ملی-مذهبی وطن دوست و دین دوست میتراشند.
اما هرچه باشد، چنانچه از همین ویدیوی کوتاه والی طالبان در پنجشیر قابل استنباط است، طالبان را نگرانی از فروپاشی درونی و چاق شدن اختلافها و در عین حال مداخله خارجیها فرا گرفته است و این نگرانی جدی و واقعی است. این سرنوشت محتوم افغانستان است.
بهترین زمان برای متارکه جنگ و کنارآمدن نیروهای مختلف سیاسی زمانی بود که طالبان را امریکاییها از قدرت راندند. اما طالبان بدون هیچ دلیل منطقی، به جنگ با نظام مردمی که حمایت کل جهان را با خود داشت، به دیکته و دستور بیگانگان ادامه دادند و حالا همان بیگانگان با طالبان همان معاملهای را میکنند که با هر حکومت دست نشانده دیگر کرده اند.
طالبان یا حلقه غلامی خارجیها را به گردن میاندازند و طبق سناریوهای آنان عمل میکنند(چنانکه در سه سال اخیر کرده اند) که در این صورت، سخن گفتن از اتحاد و اتفاق و اینها شعارهای عوامفریبانهای بیش نیست. یا اگر زورگویی و کج روشی کردند و خواستند که خلاف اداره باداران وحامیان خارجی عمل کنند، از قدرت کنار زده میشوند. راه صلح و گفتوگو را که طالبان بسته کرده اند و با هر درخواست صلح برخورد متفرعنانه میکنند.
نویسنده: بهرام بهین