درباره شخصیت و کارنامه احمد شاه مسعود ممکن میان جریانهای مختلف فکری و سیاسی تاجیکان، اختلاف نظر وجود داشته باشد اما در مورد گرامیداشت از هژده سنبله روز شهادت احمد شاه مسعود، تاجیکان همصدا هستند. در واقع گرامیداشت از ۱۸ سنبله/شهریور به نماد همبستگی تاجیکان مبدل شده است.
با فرارسیدن ۱۸ سنبله، تاجیکان از همه جریانهای فکری و سیاسی در شبکههای اجتماعی به یادبود از احمدشاه مسعود میپردازند و هرکه براساس دیدگاه و برداشت خود بخشی از کارنامه، عکس و سخنان احمد شاه مسعود را نشر میکند
در اوایل ماه سنبله، شماری از نهادهای تاجیکی، ماه سنبله را ماه همبستگی تاجیکان نام گذاری کردند. استدلال آنان این بود که در ماه سنبله چند اتفاق مهم مرتبط به سرنوشت سیاسی تاجیکان اتفاق افتاد که باعث می شود در این ماه تاجیکان در باره سرنوشت سیاسی خود به تفکر بپردازند و شایسته است که این ماه را ماه همبستگی تاجیکان نام گذاری کرد تا تاجیکان به گونه سامانیافته تر و منسجم تر بحث همبستگی را طرح و راهکارهای موثری را برای تحقق این هدف پیشنهاد کنند. یکی از این اتفاقهای ناگوار، شهادت احمد شاه مسعود در ۱۸ سنبله است.
اما چگونه میتوان روز ترور احمد شاه مسعود را بهانهای برای همبستگی تاجیکان قرار داد؟ گرچه این پرسش به پاسخهای متفاوتی میتواند بیانجامد اما سادهترین پاسخ این است که روز ترور احمد شاه مسعود به صورت طبیعی به نمادی برای همبستگی تاجیکان مبدل شده است. دلیل این امر این است که در چنین روزی تاجیکان به این میاندیشند که سرانجام یک سیاستمدار و یک شخصیت بزرگ سیاسی و نظامی تاجیکان به کجا میکشد.
احمد شاه مسعود خودش در گفتار مسایل قومی را مطرح نمیکرد. این یکی از دلایلی است که امروزه بسیاری از تاجیکهایی که دنبال بهانهای برای گریز از مباحث قومی هستند یا به اصطلاح خود شان را درگفتمان درون تاجیکی نمیتوانند پیدا کنند، برای توجیه رفتار خود از آن استفاده میکنند. میگویند که احمد شاه مسعود مسایل قومی را مطرح نمیکرد و برای او قومیت اهمیت نداشت و ما نیز چنین میکنیم و وارد مسایل قومی نمیشویم و میخواهیم که ملی و فراقومی بیاندیشیم.
اما مخالفان این دیدگاه میگویند که سکوت احمد شاه مسعود در باره مسایل قومی، به معنای عدم درک او از مسایل قومی و بی اهمیت بودن مسایل قومی در نزد او نیست. این عده استدلال شان این است که احمد شاه مسعود بخاطر تاجیک بودن ترور شد؛ بخاطر تاجیک بودن مجبور شد که چند سال در کابل با طرف های مختلف بجنگد؛ بخاطر تاجیک بودن امروزه اقوام دیگر آن همه رشادت و فداکاری احمدشاه مسعود در دفاع از سرزمین و مردم را نادیده میگیرند؛ و بخاطر تاجیک بودن احمد شاه مسعود آماج حملات ناجوان مردانه حلقات مشخص سیاسی و اجتماعی قرار دارد و…
اما شاید یک نگاه واقعبینانه این باشد که احمد شاه مسعود در اوایل حیات سیاسی-نظامیاش(اوایل جهاد و کل دوره جهاد تا پیروزی مجاهدین) یک شخصیت ملی-مذهبی بود. احمدشاه مسعود با اندیشههای جهادگرایانه وارد پیکار و مبارزه سیاسی-نظامی شد. در آن زمان مسعود تصور میکرد که مسایل قومی با به میان آمدن تحولات سیاسی-نظامی بزرگ، از قبیل تجاوز ارتش سرخ به کشور، کمرنگ شده و باید کمرنگ شود. او مثل بسیاری از رهبران جهادی معتقد بود که اسلامیت و دین مداری میتواند نقطه وصل اقوام شود و در کلان ساختار روایت دینیای که مجاهدین مطرح میکردند، قومیت قابل حل و هضم است. اما تجربه نشان داد که چنین نشد.
بعد از پیروزی مجاهدین، مساله قومیت یکبار دیگر به موضوع جدی مبدل شد. حزب اسلامی به رهبری حکمیتار فقط بخاطر مسایل قومی رهبری و زعامت استاد ربانی تاجیک را نپذیرفت. در طول جنگهایی که احزاب مختلف که تا حدودی از حمایت قومی اقوام منسوب به خود نیز برخوردار بودند، نشان داد که اسلام و دین منحیث یک طرز فکر سیاسی نتوانسته اختلافات قومی را کاهش دهد و منجر به وحدت صفوف مجاهدین گردد. به تعبیر دیگر مجاهدین در خطوط قومی تجزیه شدند. این تحول نمیتوانست بر احمدشاه مسعود بیاثر باشد. او این تجربه را با گوشت و پوست لمس کرد. به باور نگارنده، این تجربه در افکار و باورهای احمدشاه مسعود تحول ایجاد کرد و او را به این نتیجه کشاند که مشکل قومی بسیار جدی است و با توصیه اخلاقی و اندرز دینی نمیتوان آن را حل کرد. او دریافت که شعارِ دینی«مومنان برادرهم اند»، در حل معضلات قومی افغانستان، کارآمدی خود را از دست داده است.
احمد شاه مسعود، وقتی مقاومت در برابر طالبان را پایهگذاری میکند، متوجه مسایل قومی است. جغرافیای مقاومت از نظر جغرافیای زمینی و جمعیتی، جغرافیای تاجیکان است. تاجیکان در کنار مسعود میایستند و مقاومت در برابر طالبان به یک جریان و یک جنبش سراسری مبدل میشود. بار سنگین فشار و ظلم و شکنجه طالبان را تاجیکان متقبل میشوند. در این مرحله است که مسعود به دلهای تاجیکان بیشتر جاباز میکند و به قهرمان و ناجی آنان مبدل میشود.
میتوان گفت که بخش زیادی از احترام و ارادتی که امروز تاجیکان به احمد شاه مسعود دارند، به دوره مقاومت پیوند دارد. مسعود دوره جهاد، مثل بسیاری از رهبران جهادی یک رهبر و یک فرمانده جهادی است. امروزه میدانیم که بسیاری از رهبران زنده و مرده جهادی در میان مردم جایگاه و احترام خاص ندارند و بلکه بسیاریها به آنان نگاه انتقادی و ملامت گرانه دارند. اما در دوره مقاومت، احمد شاه مسعود به یک قهرمان و یک ناجی و یک ابر مرد شکست ناپذیر مبدل میشود. نویسندگان و شاعران و فرهنگیان تاجیک در مدح و رثای مسعود نوشتند و مینویسند.
شاید این استدلال مطرح شود که محبوبیت مسعود بخاطر ایستادگی او در در برابر طالبان است و چون طالبان یک گروه خشن و تبه کار هستند، مسعود که در مقابل آنان قرار دارد، به قهرمان مبدل می شود. اما اگر به چگونگی ظهور طالبان و افکار، اندیشههای برنامههای آنان نظر بیافگنیم، بازهم مساله قومیت برجسته است. طالبان یک گروه قومی است که به ویژه برنامه حذف تاجیکان را از گردونه هستی سیاسی و اجتماعی افغانستان در سر دارد. مسعود این موضوع را درک میکند و در برابر آن میایستد. اینجاست که مسعود برای تاجیکان محبوب میشود و نجات بخش.
البته نگاه قومی به احمد شاه مسعود الزامن به معنای نفی نگاه ملی و فراقومی نیست. مسعود در حوزه کلان ملی نیز صاحب حرف و مدعا بود. او آینده درخشانی را برای کل افغانستان در سر داشت و هرکه از این جنبه به مسعود نگاه کند، به او احترام خواهد گذاشت و این بدان معنا نیست که بتوان مبتنی برآن از احمد شاه مسعود نفی قومیت کرد و تعلق او را به تاجیکان نادیده گرفت و منکر طرح هرگونه مساله قومی در بررسی شخصیت و کارنامه مسعود شد.
از نظر جامعه شناختی نمیتوان نقش فرهنگ و تمدن تاجیکان در شکلگیری شخصیت و باورهای مسعود را نادیده گرفت. او در یک بستر اجتماعی-فرهنگی تاجیکی متولد می شود و بزرگ میشود. زیرساخت افکار و عقاید و باورهای مسعود در همان محیط تاجیکی شکل میگیرد. اینجا ما با تاثیرگذاری فرهنگ و جامعه بر شخصیت افراد سروکار داریم. اما شخصیتهایی مثل مسعود، آنچه را از فرهنگ و جامعه خود گرفته اند، بر میگردانند و دغدغه تعالی فرهنگ و جامعه خویش را دارند. اینجا صحبت از نوعی دیالتیک تاثیرگذاری و تاثیرپذیری در میان است.
اما جدا از این که مسعود چه باورها و افکاری داشت و در مسایل قومی و ملی چگونه میاندیشید، امروزه شخصیت مسعود و کارنامه او و سرنوشت او برای تاجیکان همه در یک ردیف قرار دارد و آنان را با این سوال مواجه میکند که آینده یک تاجیک سیاست مدار و بزرگ چگونه شکل میگیرد و به کجا می رسد و چگونه پایان پیدا میکند.
آنچه برای احمد شاه مسعود تجربه نشده بود، امروز برای تاجیکان تبدیل به یک تجربه شده است. یک تاجیک سیاستمدار وقتی خود را در جایگاه مسعود قرار میدهد و سودای رسیدن به مقام و منزلت مسعود را دارد، نمیتواند نسبت به آنچه بر مسعود گذشت را نادیده بگیرد. همانگونه که تجربه حبیب الله کلکانی در حوزه قدرت وسیاست برای تاجیکان یک درس تاریخی است، تجربه مسعود و استاد ربانی نیز چنین است.
اگر احمد شاه مسعود در اوایل مبارزه سیاسی و نظامی، مساله قومی را جدی نگرفت و براساس باورهای دینی و جهادی وارد معرکه شد و سرانجام واقعیت عینی او را ملتفت به اهمیت مسایل قومی کرد، آیا منطقی نیست که امروز هر تاجیک سیاست مداری به این نکته از این دریچه نگاه کند که نباید همچو تجربهای تکرار شود؟ به بیان دیگر، التفات مسعود به مساله قومیت، در زمان پختگی او اتفاق افتاده است. اصولا وقتی شما منحیث یک گروه اجتماعی، میخواهید شخصیتی را الگوی رفتار خویش در کنش سیاسی قرار دهید، باید به دوران پختگی او نظر داشته باشید.
یکی از نکات قابل نقد در سیاست ورزی تاجیکانه همین است. تجربه نشان داده که بسیاری از سیاسیون تاجیک ابتدا با اندیشههای ملی و فراقومی وارد سیاست میشوند اما وقتی با واقعیت های عینی قومی مواجه شدند، به مساله قومیت ملتفت میشوند. این یک روند غیرطبیعی را نشان میدهد. روند طبیعی این است که یک سیاست مدار تاجیک اول سیاست ورزی را در محوطه قومی مشق و تمرین کند. اول او باید متوجه این نکته باشد که در نهایت سیاست و واقعیت عینی او را بسوی قومیت میکشاند و باید برای آن طرح و برنامه داشته باشد. تاجیکها در این زمینه در میان سایر اقوام یک استثنا هستند. همین امر باعث شده که خیلی از ظرفیتهای تاجیکان برای دولت سازی و ملت سازی هدر برود و آنان بار بار دور باطلی را تکرار کنند که انرژی تاجیکان مصرف جنگ دفاعی شود و نقش و تاثیرگذاری آنان در تحولات کلان سیاسی کمرنگ باشد.
امروزه بیش از هر زمان دیگری تاجیکان نیاز به همبستگی دارند. از هر بهانه و فرصتی باید برای همبستگی تاجیکان استفاده شود. اگر تاجیکان بتوانند سطح قابل قبولی از همبستگی را در میان خود شان تجربه کنند، به یقین می توان گفت که این قوم میتواند نقطه وصلی میان سایر اقوام باشد و به این ترتیب ملی گرایی نیز معنا و مفهوم واقعی خود را پیدا کند و از سطح شعارهای میان تهی و عوام فریبانه فراتر برود و چارچوب یک گفتمان ملی فراهم آید.
از آنجایی که مسعود برای بسیاری از تاجیکان تبدیل به یک الگو شده است، فهم مسعود برای تاجیکان نیز حایز اهمیت فراوان است. این فهم باید عمیق و دقیق باشد. در فهم مسعود، نباید همیشه به آنچه مسعود بیان داشته است، اتکا کرد. باید دید که نگفتههای مسعود چه است. باید عملکردهای مسعود را به عنوان بازتابی از نگفته های او مورد ارزیابی قرار داد. چنانکه از خودش روایت شده، او بیشتر یک مرد عمل گرا بود. ترجیح میداد که عمل کند و حرف نزند. پس عملکرد او حرفهای ناگفته او است.
به طور خلاصه اگر امروزه یک سیاست مدار تاجیک فهمش از مسعود این گونه باشد که برای مسعود مسایل قومی مهم نبود، معنایش این است که او مسعود را درست نشناخته است. اگر کسی هم تصور کند که مسعود یک شخصیت قومی بود و براین اساس میتوان عناصر دیگری شخصیتی او را از او نفی کرد، بازهم در شناخت مسعود به خطا رفته است. مسعود هم یک شخص ملیگرا بود و هم یک سیاستمدار و فرمانده زیرک تاجیک که میدانست چگونه هم به قوم و تبار خود توجه داشته باشد و ارزش ها و منافع آنان را در نظر بگیرد و به آن متعهد باشد و هم مسایل کلان ملی و فرا قومی را طرح کند که منافی منافع تاجیکان نباشد.
متاسفانه خیلیها در دوره جمهوریت بیست ساله که از برکت مبارزه مسعود به قدرت رسیدند و کرسی نمایندگی سیاسی تاجیکان را در دولت اشغال کردند، کمترین شناختی از مسعود نداشتند. بسیاری از آنان ارزش فروشی و قوم فروشی و نادیده گرفتن تعهدات قومی و منافع قومی را، پیروی از مسعود عنوان کردند و هرجا نشستند این روایت نادرست را تقویت کردند که مسعود به مسایل قومی توجه نداشت و ما هم به پیروی از او ملی گرا هستیم و به مسایل قومی اهمیت نمی دهیم. این غلط فهمی باعث هدر رفتن خیلی از فرصت ها برای تاجیکان شد. در حالی که مسعود هیچگاه حاضر نبود که تحت نام ملی گرایی ارزش ها و منافع تاجیکان را در بازار سیاسی معامله کند و برای خوش ساختن چند شریک موقتی قدرت و ثروت، چشم خود را بر روی واقعیت های تاریخی و فرهنگی و زبانی و تمدنی ببنندد.
نویسنده: رستم روشنگر