خبرگزاری پورانا

PNA

وقارِ ساختگی ملی‌گرایی افغانی

مهم ترین خبر های هفته

تحلیل های داغ هفته

خبرگزاری پورانا نوشته‌های برتر پیرامون مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و…را از صفحات اجتماعی گزینش و در بخش «نظرها» به نشر می‌رساند. مسوولیت نوشته‌ها بدوش نویسندگان است.
………………………………………………………………
وقارِ ساختگی ملی‌گرایی افغانی
صنف دهم مکتب بودم. یک‌روز چند هم‌صنفی‌ ما باهم درگیر شدند. یکی از آموزگاران به‌آن‌ها چیزی شبیه این گفت: «همه مسلمان و افغان هستید، چرا باهم این‌قدر دعوا می‌کنید؟» از اسلام می‌دانستم که شعارِ برادری دهان‌ پُرکن دارد. امّا، از آن‌روز به‌بعد، فکر می‌کردم «افغان» بودن دست‌هایی است که به‌وسیله‌ آن هم‌‌دیگر را باید در آغوش گرفت. آن‌زمان سناریوهای نهفته در پشت واژه‌ای «افغان» را نمی‌دانستم. از آن پس روندِ بازتولید «افغان» هم‌چون زمینه‌ای ملی‌گرایی از طریق رسانه، تلویزیون، سینما، گفت‌وگوهای رودرو و… به‌شدت در وجودم رخنه می‌کرد‌. در واقع، روایتِ افغانی بودن را می‌پسندیدم. علتِ آن واضح بود: از هر طریق ذهنیت‌ها محاصره گردیده‌بود‌. مهم‌ترین ابزار تبلیغاتی آن، رسانه‌‌ها، سینما و به‌ویژه شعارها و دیوارنویسی‌ها در شهر بود. نمادهای هم که به‌وسیله‌ آن بر فرهنگ جمعی تحمیل گردیده‌بود، بخش دیگر ماجرا را نشان می‌داد. هم‌زمان، آن‌چه در مکاتب برای افغانیت تاکید می‌شد، قسمت دیگری از همین پروژه‌ی ناجور بود که تاکنون جریان دارد. بنابراین، افغان بودن چیزی کم‌تر از مسلمان بودن برایم ارزش نداشت. ارچند، با آغاز دانش‌گاه، آهسته آهسته با اسلام و شعارهای توخالی آن وداع کردم؛ چون رشته‌ای تحصیلی‌ام، جامعه‌شناسی اجازه نمی‌داد که به‌دین فراتر از یک‌نهاد اجتماعی بنگریم‌. از منظر جامعه‌شناسی، دین مثلِ خانواده یک‌نهاد است. کارکرد خاص خودش را دارد: اعتقاد در ساحتِ فردی. تعمیم‌بخشی آن-آن‌هم با زور و اجبار، جامعه را به‌ساختار سرکوب‌گر بدل می‌کند؛ چنان‌که کرده‌است‌. امّا در خصوص واژه‌ای افغان، دشوار بود از ساحه‌ای مقدس بیرون شوم. چون تمامی اسناد، کتاب‌ها، گفت‌وگوها و ذهنیتِ اسیر جمعی در دامِ آن گیر افتاده‌‌اند‌. روی هم‌رفته، کم کم تاریخ را از چشم‌انداز غیر رسمی خواندم. یکی از این نمونه‌ها، کتاب سیدعسکر موسوی بود: هزاره‌های افغان‌ستان. این کتاب تصویر جامع‌تری از روایت رقیب برایم داد. روایتِ غالب در این کتاب به‌درستی به‌چالش کشیده‌ شده و آن‌سوی افغانیت نمایش داده می‌شود. با این‌حال، وقتی وارد محیط کاری شدم، متوجه بافت پیچیده‌ای گردیدم‌ که چگونه ملی‌گرایی در محور «افغانیت» مفصل‌بندی گردیده‌است. هم‌زمان، مظاهری از ستم را در محیط کاری می‌دیدم. توزیع منابع ثروت و قدرت و دارایی سازمانی با این چشم‌انداز صورت می‌گرفت‌. سروصداهایی هم که در سال‌های متاخر در فضای فرهنگی بلند گردید، بخش دیگری از آگاهی نسبت به این واژه بود. این‌که ملی‌گرایی ما چیزی به‌جز بازتاب افغانیت نیست، و افغانیت در تاقِ بلند نشسته و دیگران را به‌اسارت کشیده‌است‌. سرانجام پی بردم، نه‌تنها این‌که تجربه‌ای ملی‌گرایی افغان‌ستان، یک‌وقار ساختگی دارد، بلکه بخش زیادی از نابسامانی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز از همین ریشه آب می‌خورد‌. بنابراین، می‌توانم بگویم، ملی‌گرایی بربنای افغانیت، حاصلِ جمع هم‌دستی همه دست‌ها نیست؛ بلکه انکار دست‌های دیگران است‌. دست‌هایی که در حاشیه‌ مانده‌اند؛ دست‌هایی همیشه محکوم به‌دست‌بند. به‌گمان من، اندیشیدن به زمینه‌های ستم‌ساز و اسارت‌گری که با مفهوم افغانیت وارد داعیه‌ای ملی‌گرایی گردیده، حیاتی‌تر از نگران بودن از ‌تغییر نوع نظام است. به‌همین منظور، در گفت‌وگویی که حلقه‌ای زمین و زبان مرتبط با ناسیونالیسم افغانی با آقای رحیمی داشت، بخش زیادی از گره‌هایی این ایده گشوده شد. به‌روایت‌های غالب و رقیب اشاره گردید‌. با این چشم‌انداز، مطالعه روایت‌های حاشیه یا غیر مسلط نشان می‌دهد که تجربه‌ی ملی‌گرایی در جامعه ما ناکام مانده‌است. دلیل آن چیزی جز انکار و به‌اسارت گرفتنِ صداهایی غیر افغانی در جامعه نیست. از سوی دیگر، تنها زمینه‌ای که مردم را می‌تواند به‌هم رساند، ملی‌گرایی است. لذا، برای رسیدن به‌یک دیالوگِ فراگیر و متکثر، نیاز است از روی وقارِ مصنوعی ملی‌گرایی حاکم در افغان‌ستان نقاب برداشته شود. تجربه‌ای ملی‌گرایی برای ملت شدن چگونه ممکن خواهد بود؟
…………………..
نویسنده: شکیب انصاری، نویسنده و فعال مدنی
برگرفته شده از: صفحه فیسبوک شکیب انصاری

سایر مقالات پیشنهادی پـــــــــورانا

عضویت در خبر نامه پورانا

جهت عضویت در خبر نامه فرم زیر را پر نمایید.