خبرگزاری پورانا نوشتههای برتر پیرامون مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و…را از صفحات اجتماعی گزینش و در بخش «نظرها» به نشر میرساند. مسوولیت نوشتهها بدوش نویسندگان است.
………………………………………………………………
بحث زبان فارسی و تمدن ایرانی، بسان قصهی عاشقی یکطرفه است. زیاد به خود زحمت ندهید، فکر تازه کنید.
- حفیظ منصور
دیشب این جملات را خواندم. دیدگاههای زیر آن را هم مرور کردم. برخی مخالفت کرده بودند و برخی موافقت. نکات زیادی به ذهنم رسید که بنویسم. انگیزهی پشت این گفته را میدانم، اما به انگیزه نمیپردازم. آنچه اهمیت دارد، محتوای این حرف است.
چه این سخن از زبان حفیظ منصور بیان شود، چه از هر آدرس دیگری، باز هم غیرمنطقی است. آنقدر غیرمنطقی که اندازه ندارد.
به این جمله توجه کنید: «بحث زبان فارسی و تمدن ایرانی، بسان قصهی عاشقی یکطرفه است.» این جمله زبان فارسی را یک زبان بیگانه و تمدن ایرانی را نیز غریبه تلقی میکند. اگر منطق درونی این گزاره را بررسی کنیم، انگار از زبان یک هندی بیرون آمده باشد-کسی که زبان فارسی را زبان اصلی خود نمیداند و تمدن ایرانی را هم متعلق به خودش نمیبیند.
این حرف شبیه سخنان کسانیست که در آفریقا علیهی استعمار فرانسه و انگلیس مبارزه میکنند یا گروههایی در مصر و سوریه که میگویند: ما عربزبان شدیم، ولی عرب نیستیم.
چنین نگاهی در افغانستان بیشتر به ناسیونالیستهای افغان شایسته است؛ اما، گمان نمیکنم حتا آنها، با همهی دشمنیشان با زبان فارسی، بتوانند خود را جدا از تمدن ایرانی تعریف کنند. چون اگر چنین کنند، برایشان هیچ تمدنی نمیماند که در آن ریشه، تاریخ یا فرهنگ داشته باشند.
برای اینکه بگویم حرف منصور نه ریشه در عقل دارد و نه منطق، شاید همین دو مثال کافی باشد. ولی، اگر هنوز قناعت مخاطبان را فراهم نمیکرده باشد، نمونهی روشنتر آن این است که مثلا کسانی از فلسطین و غزه بلند شوند و بگویند دیگر مارا به مسلمانی کاری نیست و زبان عربی هم ربطی به ما ندارد، چرا که تمام کشورهای عربی اسلامی در برابر اسرائیل سکوت کردهاند.
اگر منظور منصور از این حرف، واکنشی به رفتار اخیر حکومت ایران نسبت به مهاجران افغانستانی باشد و این سخن یک موضع سیاسی باشد، باز هم متاسفانه باید گفت که سخن بیهوده و مفت است. چرا؟ چون پس از تسلط مجدد طالبان، تنها دو کشوری که برای نیروهای مخالف طالب فضا و میدان فعالیت باز کردند، تاجیکستان و ایران بودند؛ هر دو فارسیزبان، و هر دو میراثبر تمدن ایرانی. این در حالیست که اکثر نیروهایی که امروز در این دو کشور بهسر میبرند، در بیست سال(از ۲۰۰۱-۲۰۲۱) همآهنگ با رویکرد غربی در خدمت مخالفان گفتمان منطقهیی قدرت بودند.
اگر واقعا این دو کشور بهخاطر مشترکات زبانی و تمدنی شما را نپذیرفتهاند، پس براساس چه «فضل» یا «کمال» دیگری باید شما را حداقل چهار سال تحمل میکردند؟ در میدان سیاست، طالبان بهمراتب به گفتمان سیاسی جمهوری اسلامی ایران نزدیکتر بودند. و همین اکنون نیز در کشاکشهای کلان سیاسی جهانی-منطقهیی کوچکترین نفع سیاسی به هردو کشور، ایران و تاجیکستان ندارید.
شما از دور بازیهای جهانی، مخصوصا پس از خروج امریکا از افغانستان و واگذاری قدرت به طالبان، خارج شدهاید. کالا و متاعی ندارید که در این بازار خریدار داشته باشد. حضور نیروهای مخالف طالبان در ایران و تاجیکستان کوچکترین نفعی به گفتمان جدید منطقهیی که در برابر قدرت غربی ایستاده، نمیرساند. یکبار خودتان را راست و صادقانه در آیینه نگاه کنید و بپرسید: جز فارسیزبان بودن و داشتن پیوندهای فرهنگی-تاریخی با ایران و تاجیکستان، دیگر چه چیزی دارید که به این کشورها عرضه کنید؟
………………………..
نویسنده، کلیمالله همسخن، فعال سیاسی و مدنی
برگرفته شده از: صفحه فیسبوک همسخن