خبرگزاری پورانا

PNA

از خودباختگی در ساحتِ شعر: تأملی بر رفتار برخی شاعران و فرهنگیان افغانستانی در برابر شاعران ایرانی

مهم ترین خبر های هفته

تحلیل های داغ هفته

خبرگزاری پورانا نوشته‌های برتر پیرامون مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و…را از صفحات اجتماعی گزینش و در بخش «نظرها» به نشر می‌رساند. مسوولیت نوشته‌ها بدوش نویسندگان است.
………………………………………………………………

از خودباختگی در ساحتِ شعر: تأملی بر رفتار برخی شاعران و فرهنگیان افغانستانی در برابر شاعران ایرانی

در روزگاری که شعر، همچون همیشه، نه در قالب بلکه در جوهره می‌تپد، دریغ است که شاعر، آن نگارنده‌ی خیال و آفریننده‌ی معنا، خویشتن را به درگاه نگاهِ دیگری فروکاهد. این یکی از آسیب‌های پنهان در فضای شعر امروز افغانستان است؛ جایی که شماری از شاعران ما، با آنکه در فنون شعری، عروض، صور خیال، وزن، قافیه، و ایجاز، به‌راستی دستِ پر دارند، اما به‌محض دیدار یا مواجهه با شاعری از ایران، خاصه اگر زن باشد، چنان از خود بی‌خود می‌شوند که گویی در برابر کعبه‌ی کلمات ایستاده‌اند.
شاعر افغانستانی با مجموعه‌ای از غزل‌های خوش‌پرداخته یا شعرهای آزاد با درون‌مایه‌ی روشنفکرانه، به‌جای آن‌که در ساحت نقد مستقل بایستد، دوان‌دوان می‌رود، شعر می‌خواند، تأیید می‌طلبد، و چهره‌ی شاعر ایرانی را چون مهر داوری می‌نگرد که اگر لبخندی بزند، «قبول است» و اگر سکوت کند، هنوز نرسیده‌ای.
در این میان، کافی‌ست شاعر زن ایرانی چون هیلا صدیقی نامی در فضای مجازی و حقیقی بجنبد، همین موج از شاعران ما، به‌جای بررسی زبان، استعاره و لحن اثر، چنان به تحسین او برمی‌خیزند که گویی رودکی، رابعه بلخی، مولانا و دقیقی دیگر در یک تن حلول کرده‌اند. این‌چنین است که هیلا صدیقی را نه خود ایرانی‌ها، بلکه جمعی از مخاطبان و شاعران افغانستانی به هزار برابرِ شأن هنری‌اش، شاعر و نماد ساختند.
درک این نکته از زبان شاملو راه‌گشاست؛ آن‌جا که می‌گوید: “شعر ریاضی نیست که دو دو تا چهار شود” این سخن نه تنها به انکار معیارهای کمی در شعر می‌پردازد، بلکه بر استقلال حس و داوری شاعر تأکید دارد. شاعری که در پی تأیید «دیگری» می‌گردد، نه از درون می‌جوشد، نه از دل شعر؛ بلکه در پویشِ مقبولیت بیرونی، به مرز تقلید و از خودبیگانگی می‌رسد.
گاهی از خودم می‌پرسم: مثلاً چرا باید گذاشتن یک قلبک از سوی مهدی موسوی، از طرفِ برخی شاعران، فعالان مدنی و فمینیست‌های پرادعا‌ی افغانستانی، صدها تأیید بگیرد و زیر آن به بازار کامنت‌نویسی تبدیل شود؟
این از خودباختگی از کجا می‌آید؟
چرا باید مجری افغانستانی، و ده‌ها زن، مرد و دختری که حتی پایشان به ایران نرسیده، تلاش کنند با لهجه‌ی ایرانی صحبت کنند یا بنویسند تا شاید نظر فلان ایرانی جلب شود؟
روزی با یکی از هنرمندان تاجیک به دیدار روان‌شاد استاد مومن قناعت رفتیم. پس از گفت‌وگو، هنگام خداحافظی، استاد رو به آن هنرمند تاجیکستانی کرد و گفت:
“پسر جان، این نصیحت مرا گوش کن؛ فارسی با لهجه‌ی کابلی، تهرانی و تاجیکی زنده است. به‌ویژه لهجه‌ی تاجیکی که امروز محدود تر است. وظیفه‌ی تو حفظ لهجه‌ی خودت است؛ همان‌طور که وظیفه‌ی شفق حفظ لهجه‌ی کابلی، و یک ایرانی، حفظ لهجه‌ی دیار خودش است.”
تقریباً همین توصیه را استاد گرامی‌، دکتر فریدون جنیدی نیز بارها به من کرده است. هر وقت با ایشان گفت‌وگو می‌کنم، می‌گوید:
شفق جان، با لهجه‌ی کابلی یا پنجشیری صحبت کن؛ این‌ها گنجینه‌اند، نه مانع.
ادبیات کلاسیک ما از رودکی تا بیدل، آموخته است که شاعرِ راستین، خود میزان است. ارزیابی شعر، معیار می‌طلبد؛ اما اگر معیار، صرفاً ملیت یا چهره‌ی ظاهری شاعر دیگر باشد، این نه نقد است، نه تحسین بل، “از خودباختگی” در ساحت هنر است.

………………………………………………….

نویسنده: شفق سیاه‌پوش، سینماگر و آهنگ‌ساز افغانستان

برگرفته شده از: صفحه فیسبوک سیاه‌پوش

سایر مقالات پیشنهادی پـــــــــورانا

عضویت در خبر نامه پورانا

جهت عضویت در خبر نامه فرم زیر را پر نمایید.