بخش سوم، طالبان، مردم افغانستان و نیروهای مخالف طالبان
در دوبخش قبلی این جستار، به موضوع روابط امریکا و روسیه با طالبان پرداختیم. در این بخش، به روابط داخلی طالبان با مردم و جریانهای سیاسی مخالف طالبان پرداخته میشود. چنانکه بسیاری از منتقدان برسمیتشناسی طالبان توسط مسکو گفتهاند، عنصر اصلی مشروعیت یک دولت، رضایت و مشروعیت ملی و مردمی است. مادامی که مردم یک کشور یک گروه را به عنوان حاکم مشروع کشور خود نپذیرند، برسمیتشناسی دولتهای خارجی تامین کننده مشروعیت نیست و باعث دوام سلطه یک گروه بر یک مردم نیز شده نمیتواند.
بیتردید طالبان بسیار علاقمنداند که برسمیتشناسی خود از سوی روسیه را در جهت سرپوش گذاشتن به نارضایتیهای مردم از عملکرد شان و فقدان مشروعیت داخلی خود استفاده کنند. اما این کار شدنی نیست. برسمیتشناسی خارجی که در نتیجه زدوبندها میان قدرتهای خارجی با هدف تامین مقاصد سیاسی قدرتها انجام میشود، کمکی به تامین رضایت و مشروعیت مردمی نمیکند. دستکم در چهار سال اخیر واضح شده که هیچ کشوری حاضر نیست که برقراری روابط خود با طالبان را مشروعیت به کسب رضایت و تامین حقوق توسط این گروه نماید. حتا کشورهایی که سالها سنگ دفاع از دموکراسی و حقوق بشر را به سینه میزدند، پس از برگشت طالبان به قدرت، در برابر رفتارهای ضد دموکراتیک و ضد حقوق بشری طالبان سکوت کرده و با اشعار به اینکه طالبان به صورت مداوم کرامت انسانی و حقوق بشری شهروندان افغانستان را نقض میکنند، دنبال برقراری رابطه و تعامل با این گروهاند. معنای این کار این است که کشورها میان منافع اقتصادی و سیاسی خود در تامین رابطه با طالبان و حقوق بشری مردم افغانستان به عمد و با صراحت تمایز قایل شده و اولی را ترجیح دادهاند. این بدان معناست که برسمیت شناسی طالبان توسط کشورها، ربطی به مسایل داخلی ندارد.
طالبان نیز در چهار سال اخیر نشان دادند که توان و اراده برداشتن موانع کسب رضایت مردمی را ندارند. این گروه در سیاست داخلی به زور و سرکوب اتکا کرده است که نتیجه نمیدهد. تا کنون هیچ نشانهای دیده نشده که بتوان گفت طالبان برای کسب رضایت مردم و پاسخگویی به خواستها و نیازهای مردم تلاش کرده است. فقر و بیکاری بیداد میکند. مهاجرت میلیونی مردم، گواه فاجعه عمیق بشری است. مردم هم از سرکوب به ستوه آمده و هم از گرسنگی. امنیت قبرستانی طالبان برای مردم دیگر جذابیتی ندارد. همین دیروز یک ویدیو در شبکههای اجتماعی نشر شد که یک زن افراد طالبان را فرا میخواند که بر او شلیک کنند. او میگوید که مرمی بهتر از گرسنگی و گدایی است. این نشاندهنده اوج فقر و بیچارگی مردمی است که زیر حاکمیت چهارساله طالبان همه چیز خود را از دست داده و روز به روز فقیرتر و خشمگینتر شدهاند. دوام حاکمیت بالای چنین مردمی، نمیتواند مقدور و ممکن باشد.
طالبان نه تنها در جهت باز کردن فضای سیاسی و مدنی کار نکرده بلکه بیشتر از پیش اختناق و استبداد را افزایش داده است. این عامل دیگری برای تشکیل صف قوی مخالفان است که اگر از آن درست استفاده شود، طالبان را بیچاره میکند.
طالبان فکر میکند که برسمیت شناخته شدن از سوی فلان کشور میتواند حاکمیت این گروه را از ورطه سقوط نجات دهد، در حالی که تجربه نادرستی این تصور را ثابت کرده است. برسمیت شناخته شدن طالبان از سوی مسکو اگر بر زندگی عینی مردم تاثیر مستقیم و مشهود نداشته باشد، باعث کاهش خشم و نفرت مردم از گروه حاکم نمی شود.
حکومتهای کمونیستی در کابل، از حمایت جدی و قاطع همه جانبه روسیه برخوردار بودند. روسیه در آن زمان ۱۵۰ هزار نیروی نظامی در افغانستان داشت و حمایت مالی و لوژیستیکی وسیعی نیز از دولت تحتالحمایه خود در کابل انجام میدهد که بخش وسیعی از مردم نیز از آن حمایتها بهرهمند میشدند و در رفاه زندگی میکردند. اما رژیم کمونیستی سقوط کرد. جمهوریت تحت الحمایه امریکا نیز با وجود برخورداری از حمایت تمام جهان و به ویژه چهل و چند کشور متحد امریکا، سقوط کرد. طالبان میل دارند که در عرصه تبلیغاتی برسمیت شناسی خود از جانب روسیه را میخ آخر به تابوب احتمال سقوط خود معرفی کنند. این فقط تبلیغ است.
با این حال، مردم افغانستان نیز در شکل گیری وضعیت حاکمی که در خلوت خود از آن به ستوه آمدهاند، بی تقصیر نیستند. حتا پذیرش ضمنی این مقوله که«طالبان اگر چیز دیگری به ارمغان نیاورده، امنیت آورده» کمک بزرگی برای دوام حاکمیت طالبان و دوام وضعیت اسفبار مردم میکند. مردم باید فکر و چاره اساسی به حال خود بسنجند و روی طرح بدیل طالبان فکر کنند.
درست است که مردم از طالبان راضی نیستند و این گروه را حاکم مشروع خود نمیدانند اما نارضایتی مردم به تنهایی کافی نیست. مردم باید نارضایتی خود را در عمل نشان دهند و آن این است که طالبان را مجبور به کنارهگیری از قدرت نمایند.
تا جایی که به طالبان ربط دارد، این گروه نه اینکه به دلایل تخنیکی نمیتواند به مردم و آینده کشور کاری کنند، بلکه افکار و اعتقادات طالبانی به هیچ عنوان در جهت سازندگی و رشد جامعه و کشور نیست و به فروغلتیدن جامعه و کشور در باتلاقهای بیشتر کمک میکند.
مردم باید بر ترس خود غلبه کنند و با یک دید روشن و آینده نگرانه تواناییهای مقاومت و نه گفتن به وضع حاکم را در خود تقویت کنند. مردم باید از حالت سکون و سکوت عبور کنند و وارد یک مرحله انقلابی و تحولساز شوند. این اتفاق اول در فکر میافتد. مردم باید قناعت فکری خود را و اذعان به ناتوانی خود را کنار بگذراند و بدانند که مستحق یک آینده بهتراند و اگر بخواهند آن را بدست آورده میتوانند. این روحیه به مردم کمک میکند که راههای بیرون رفت را جستجو کنند و بسیج شوند.
انتظار بهبود از طالبان بیهوده است. این حرف یک تبلیغ ضد طالبانی نیست. واقعیت عینی جامعه و رفتار و کردار طالبان این را تایید میکند که این گروه سودای بهبود حال مردم را ندارد و فقط به دوام سلطه نامشروع خود فکر میکند و برسمیت شناسی خارجی را نیز ابزاری برای تحکیم سلطه خود میداند نه در جهت بهبود حال و روز مردم. حتا اگر طالبان نسخه اقتصادی بسیار راهشگایی برای کشور ارایه کنند که به شگوفایی اقتصادی بیانجامد، نسخه سیاسی این گروه از قبل نوشته شده و لایتغییر است و آن اینکه این گروه از مردم انقیاد و تسلیمی و بردگی میخواهد و لاغیر. این چیزی است که مردم پس از سیر شدن شکم شان در برابر آن خواهند ایستاد. برای همین است که طالبان سیاستهای خود را طوری طراحی کرده که مردم فقط نان بگویند.
پایین آوردن سطح توقعات مردم مصداق ضربالمثلی است که میگوید، به مرگ بگیر که به تب راضی شود. طالبان مردم را گرسنه ساخته تا آنان از بسیاری از آزادیهای سیاسی و مدنی که حق شهروندی انسانی هر شهروند در دنیای امروز است بگذرند و فقط شکم را در اولویت قرار دهند. تصور طالبان این است که وقتی مردم از همه خواستههای خود بگذرند و فقط به نان اکتفا کنند، میتوانند به طریقی نان بخور و نمیری به مردم بدهند و سپس بر گرسنگانی که با یک شکم نان شکر حاکمیت را میکشند، حکومت کنند. این شایسته مردمی نیست که دعوای تاریخمندی و مدنیت و آزادیخواهی دارند. در واقع این شایسته هیچ مردمی در هیچ جای دنیا نیست. اما اکنون این گفتهها خیالپردازی به نظر میرسد، چون تا حد زیادی مردم به ورطهای از فلاکت کشیده شدهاند که از همه سو فقط به کار و نان فکر میکنند.
نیروهای ضد طالبان نیز نمیتوانند انجام ندادن کارهای خانگی خود را با ملامت کردن روسیه و احتمالا کشورهای دیگر توجیه کنند. اگر نیروهای ضد طالبان بتوانند درست برنامهریزی کنند و یک صف قوی مخالفت و ایستادگی در برابر طالبان تشکیل دهند، فرصتی هست که مورد توجه برخی از قدرتهای جهانی و منطقهای قرار گرفته و به حاکمیت طالبان پایان دهند. حتا اگر همه کشورها طالبان را برسمیت بشناسند.
نیروهای ضد طالبان باید هرگونه توقع همکاری از خارجیها را قطع کنند. اگر دلیل و انگیزه واقعی و حقانی برای مبارزه وجود دارد که دارد، نباید چشم امید به کاخهای سفید و سرخ دوخت. در هرجای دنیا مبارزه آزادیبخش در برابر حاکمیتهای ظالم و نامشروع، بدون هیچ حمایتی و با اتکا به مردم و نیروهای آزاده و سلحشور آغاز و انجام شده است. نیروهای ضد طالبان باید از حالت انتظار بیرون شوند و در میان مردم بروند و مبارزه را از نقاط صفری شروع کنند. این نیروها باید با این تصور و ذهینت به مقابله با طالبان بروند که هیچ نیرویی خارجی حمایت شان نمیکند و بلکه همه خارجیها از طالبان حمایت میکنند. در مسیر مبارزه و نشان دادن رشادت و درایتی که خاصه نیروهای مبارز و آزادیخواه است، حمایت مردمی و خارجی هم از راه خواهد رسید. اما مبارزه نباید به طمع کمک کسی انجام شود.
کسانی که دعوای مبارزه با طالبان را دارند اما از برسمیت شناسی طالبان توسط این یا آن کشور سرخورده و ناامید میشوند، اصلا معنای مبارزه و ایستادگی را درک نکردهاند. طالبان بقا ندارند اما بیداری مردم و انسجام مردم و برنامهریزی خردمندانه و شجاعانه نیروهای ضد طالبان عمر حاکمیت آنان را کوتاه میسازد.
پایان
نویسنده: نورالله ولیزاده، روزنامهنگار