خبرگزاری پورانا نوشتههای برتر پیرامون مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و…را از صفحات اجتماعی گزینش و در بخش «نظرها» به نشر میرساند. مسوولیت نوشتهها بدوش نویسندگان است.
………………………………………………………………
«بیانفر از جمله دانشجویان پُر تلاش رشته تاریخ است و نگاه انتقادی به گذشته دارد. او در قلمرو علمی خودش به حق که خلاقیت و تأمل عمیق میکند. مطمئنم، باتوجه به کارهایی که انجام میدهد و مسیری که روان است به زودی به چهره موثر تاریخنگاری افغانستان مبدل خواهد شد. اما از اینکه “انسان” بدور از خطا نیست، او نیز در بسا موارد دچار خطاها و اشتباهاتی میشود که این در فضای علمی و اکادمیک یک امر معمول و پذیرفته شده است.
بیانفر نسبت به تاریخ و مباحث تاریخی بسیار متعصب و جدی است. از کنار اندک مشکل به راحتی نمیگذرد. تمام کارهای تاریخی افغانستانیها را با ذرهبین میبیند و به کوچکترین خطایی رحم نمیکند. این رویکرد خوب است. اما این ویژگی وی سبب شده که یک نوع نگاه بالا به پائین در او رشد کند. انکار دیگران و حقیقت پنداشتن خود یعنی در نهایت به جزمگرایی میانجامد. مثلاً در یاداشتهایش مکرر دیگران را به نفهمیدن تاریخ متهم میکند که این درست نیست.
او در آخرین یاداشت خود که ظاهراً معلوم میشود برنامهی زیر عنوان “بازخوانی نظامنامه ناقلین به سمت قطغن” را به نقد گرفته و خیلی تخصصی به مسأله پرداخته که قابل تأمل است و این مباحث سبب میشود که نسبت به گذشته بیشتر بیاندیشیم و بیشتر بحث نمائیم.
اما جناب شان بجز یکی دو مفهوم و جمله، دیگر هیچ یاداشت ویا صوتی از این برنامه را شریک نه نموده تا من مخاطب بدانم که نقد وی چقدر وارد و در مورد چی است. در حالی که اصول نقد تقاضا میکند تا متن ویا گفتگو مورد انتقاد بدون کم و کاست نقل شود. این مورد را بخاطری گفتم که بیانفر در بیشتر یاداشتهای انتقادی خود به این اصل توجه نمیکند.
او نوشته “زمین و زبان امر تاریخمند است” که فکر میکنم این گزاره جای بحث دارد. “زبان” درست که در گذر زمان دچار دگرگونی و تحول میشود. یا مثلا “مفاهیم” تاریخمند هستند. اما “زمین” چگونه تاریخمند است؟ آیا طبیعت و جغرافیا تاریخ دارند؟ من فکر میکنم زمین، جغرافیا یا کیهان فاقد تاریخ اند و فقط انسان است که به تاریخ معنا میبخشد. اگر شما کرونولوژی زمین ویا کیهان را منظور داشته باشید باز هم تاریخ گفته نمیشود چون تاریخ فراتر از مباحث کرونولوژیک است.
همچنین نقد وی بر زمانهی شاه امان الله نیز چندان وارد نیست. او عصر امان الله را با دورهی میانه ایران تاریخی و ماجرای حسنک وزیر (که خود جای تامل است چون به قول بیهقی، حسنک به دلایل سیاسی-مذهبی از سوی مسعود غزنوی به دار مجازات آویزان شد) مقایسه میکند و افغانستان را ملک خدا داد امان الله میداند و بر این اساس به گونهی تلویحی عملکردههای او را در خصوص نظامنامه ناقلین مشروعیت میدهد. در حالی که شاه امان الله و دوره او تقریباً با سنت گذشته بریده و شاه در این دوره خودش را در قامت یک شاه مدرن و متفاوت از سلف خود میداند. از انتقاد کلاه پوشیدن سفیر مصر در ایران تا اصلاحات فرهنگی و اجتماعی او در افغانستان همه دال بر رویکرد تجددگرایانه و وداع با سنت گذشته است. به لحاظ تاریخی هر دوره شامل: پیدایش، اوج و زوال میباشد. شما نمیتوانید شدت یا درجه رفتارها را در این سه مرحله یکسان بدانید. بنابراین، امان الله در لحظهی زوال سنت خاندانی و مملکتداری قرار داشت. سنت زمینداری دچار تحول شده بود. شاه دیگر مالک همهی زمینها نبود. عصر امان الله عصر عبور و گذار است. گذار از مرحله سنت به جدید. بر این لحاظ تمام عملکرد او از جمله “نظامنامه ناقلین” و جابجایی اقوام را ذیل پارادایم مدرن باید قضاوت کرد. مقدمه مباحث “قومیت” با امان الله در تاریخ ما شروع میگردد و “قوم” خود یک پدیدهی مدرن است که در گفتمان مدرن قابل بحث است.
منتسکیو معتقد است که هر ملتی یک “روح کلی” دارد که نهاد قدرت بر آن بنا شده است. اگر حکومت به این روح صدمه بزند به خود صدمه زده است. بر اساس این گزاره؛ امان الله در اکثر اصلاحات خود از جمله جابجایی اقوام، روح کلی جامعه را نشانه گرفته بود. روایتهایی است که به این جابجایی نه جنوبیها رضایت داشتند و نه شمالیها بلکه این امر با قوه قهریه انجام مییافت. یا مثلاً برخوردش با زنان، امورات شخصی، آموزش، فرهنگ و مسائل سیاسی و اجتماعی تا حد زیادی نادرست و خلاف روح زمانه بود.
نویسنده شاپور بارز
برگرفته شده از فیسبوک زبیر بیانفر، پژوهشگر تاریخ