دبیر سیاست جهانی نهاد پژوهشی جورج دبیلو بوش و یک پژوهشگر ارشد این نهاد در مقاله مشترکی پیرامون افغانستان و طالبان، نوشتهاند که «افراطگرایی، فساد و خشونت طالبان» یک تهدید جهانی با پیامدهایی عمیق و گسترده است.
ناتالی گونلا-پلاتس، دبیر سیاست جهانی نهاد جورج بوش، و جسیکا لودویگ، عضو ارشد این نهاد، در این مقالهای که در نشریه «د نشنل انترست» منتشر شده، نوشتهاند که بسیاری از شهروندان افغانستان که در ایالات متحده پناه گرفتهاند، بهدلیل همکاری با امریکا و جامعه جهانی در مسیر تحقق آیندهای صلحآمیز و آباد برای همه، به اهداف انتقامجویانه طالبان بدل شدهاند و وادار کردن این افراد به بازگشت، آنها را در معرض از دستدادن آزادی و حتی خطر مرگ قرار میدهد.
نویسندگان به «افزایش بیتفاوتی در میان برخی چهرههای تأثیرگذار در امریکا» نسبت به مهاجران افغانستان اشاره کرده و افزودهاند که این چهرهها واقعیتهای روزمره سختی را که شهروندان افغانستان تحت سلطه طالبان تجربه میکنند، نادیده میگیرند.
چند روز پیش شرل بنارد همسر زلمی خلیلزاد که او نیز عضو یک نهاد پژوهشی در امریکا است، در مقالهای نوشت که شرایط افغانستان برای برگشت مهاجران مساعد است و نگرانیها از تهدیدهای امنیتی بیمورد است. مقاله خانم بنارد با انتقادهای گسترده در افغانستان مواجه شد و همسویی با طالبان پنداشته شد.
اما مقاله اخیر که از سوی پژوهشگران نهاد پژوهشی جوج بوش نوشته شده، دیدگاههای خوشبینانه در مورد بهبود وضعیت در افغانستان را به نادیده گرفتن ارتباط گذشته و حال طالبان با گروههای تروریستی چون القاعده و شبکه حقانی – که مسئول کشتار حدود ۲ هزار سرباز امریکاییاند – متهم کرده و تصریح کرده که امریکا خود طالبان را به عنوان یک «گروه تروریستی جهانی ویژه» معرفی کرده است.
در ادامه، این مقاله به مجموعه گزارشهای نهاد پژوهشی بوش اشاره شده که ثابت میکنند ادعاهای طالبان درباره کاهش خشونت و فساد، خلاف واقع است.
در این مقاله آمده است که طالبان برای تحکیم قدرت و اعمال کنترول بر مردم افغانستان به رفتارهای مافیایی متوسل شدهاند؛ رفتاری که «فساد سیستماتیک و دزدسالاری» را موجب شده و با هزینههای انسانی عظیم، از جمله کار کودک، گرسنگی و فقدان مراقبتهای بهداشتی، پیامدهای امنیتی منطقهای و جهانی به دنبال داشته است.
نویسندگان هشدار میدهند که اگر طالبان در سه دهه گذشته تکامل یافتهاند، تنها در فریبکاری تبلیغاتی و سوءاستفاده زیرکانهتر از قدرت بوده است. آنها مینویسند: «از وبلاگنویسان سفر و چهرههای رسانهای گرفته تا کارشناسان سیاستگذاری و مقامهای دولتی، کسانی که ادعاها و رفتار طالبان را تأیید میکنند، در قبال جنایات گسترده این گروه علیه مردم افغانستان بیتفاوتاند و عملاً در مشروعیتبخشی به طالبان و عادیسازی افراطگرایی، استبداد و زنستیزی نهادینهشده شریک هستند.»
این مقاله تأکید میکند که طالبان زنان را از تقریباً تمام عرصههای زندگی عمومی حذف کردهاند و بهطور منظم از خشونت جنسیتی، از جمله تجاوز جنسی و بهرهکشی، بهعنوان ابزار راهبردی برای تحقیر و کنترول استفاده میکنند.
در پایان، نویسندگان هشدار میدهند که آزار و سرکوب زنان و دختران در هر نقطهای از جهان، تهدیدی مستقیم برای دموکراسی، حقوق بشر و امنیت ملی است و باید در هر شکلی با آن مقابله شود. به گفته آنان، هیچ کجای جهان این ظلم به اندازه افغانستانِ تحت سلطه طالبان، عمیق، نظاممند و نهادینه نیست.