برخی از رسانهها به نقل از منابع نزدیک به مارشال دوستم گزارش دادهاند که طالبان ۱۸ رأس اسپ او را که قبلاً از خانهاش برده بودند، به برادرش(عمر دوستم) برگشتاندهاند.
این خبر در حالی نشر شده که چند روز پیش آقای دوستم با لحن تند از طالبان به خاطر اعمال سیاستهای قومی در شمال و جابجایی به گفته او پشتونهای جنوبی در مناطق«ترکنشین» انتقاد کرد.
سه روز پس از اظهارات انتقادی مارشال دوستم، طالبان اعلام کردند که با چند شرکت نفتی ترکیه در زمینه استخراج نفت و گاز در جوزجان قرار داد بستهاند.
ناظران میگویند که سه خبر فوق با هم ربط دارند و حکایت از بده بستانهای پشت پرده میان طالبان، دوستم و ترکیه دارد.
پیرامون این موضوع نکاتی قابل تأمل است:
نکته اول؛ اسپداری و خانسالاری در افغانستان
یکی از شاخصههای شناختی تحولات پنج دهه اخیر در افغانستان، شکلگیری نوعی فرهنگ سیاسی«خانسالاری» و «خانواده سالاری» است. مارشال دوستم یکی از نمونههای خوانین و خانوادههایی است که در نتیجه تحولات چند دهه اخیر، صاحب جاه و جلالی شدند و مال و منالی برای خود فراهم کردند.
در واقع داشتن اسپ زیاد به معنای داشتن پول و امکانات زیاد است. نگهداری اسپ زیاد که بیشتر با اهداف بازی و سرگرمی و تفریح و تفرج است، نشان میدهد که فرد دارنده اسپ، یک فیودال و بزرگ قوم و دارنده جایگاه برتر و بالاتر از دیگران در سلسله مراتب اجتماعی-اقتصادی است.
نکته دوم؛ تیکهداری قومی
مارشال دوستم نه تنها تبدیل به یک«خان» شده، بلکه با در کنترول گرفتن حزب جنبش و «نمایندگی سیاسی» ازبیکها، به یک آدرس قومی نیز در معادلات سیاسی تبدیل شده است. با توجه به ساختار سیاسی قومی افغانستان و قومی شدن سیاست در کشور، مارشال دوستم در رأس رهبری حزب جنبش هم از امتیاز قومی در معادلات سیاسی استفاده میکند و هم از امتیاز حزبی.
مارشال دوستم به سایر جریانها و اشخاص صاحب مدعا در حوزه ازبیکها نیز مجال ظهور و بروز نمیدهد و در واقع خود را نماینده بلامنازع ازبیکها و به تعبیری ترکتباران را میداند. حرف او این است که هر تصمیم و تحولی در سرنوشت ازبیکها باید با مشوره و اذن او رقم بخورد.
نکته سوم؛ نحوه استفاده مارشال دوستم از جایگاه «خانی» و مارشالی
بدست آوردن جایگاه خانی و مارشالی داستان پیچیده در افغانستان دارد. مارشال دوستم در نتیجه چند دهه جنگ از طریق یک مسیر پیچیده و خطرناک به جایگاه کنونی رسیده است. جایگاهی که مدعی نمایندگی انحصاری ازبیکها است. اما هنوز پرسشهای جدی در این زمینه وجود دارد که آقای دوستم از این جایگاه چگونه استفاده کرده است. آیا مارشال دوستم توانسته از منافع مهم و استراتیژیک ازبیکها به درستی نمایندگی کند و آن را تامین نماید؟
پاسخ پرسش اخیر میتواند مشرح باشد. اما اگر ملاک داوری ما رفتارها و گفتارهای مارشال دوستم در نزدیک به چهار سال اخیر باشد، میتوان شبهاتی را مطرح کرد.
آقای دوستم خودش بارها در سخنرانیهایی که در نشستها سیاسی چهار سال اخیر داشته، پیوسته به این نکته تاکید داشته که وضعیت در قلمرویی که او ادعای نفوذ و سلطه بر آن را دارد و آن را منطقه«ترکنشین» تعریف میکند، به نفع ازبیکها نیست. بارها آقای دوستم از کوچ اجباری مردم ازبیک در مناطق شمال، از غصب زمینهای آنان و از جابجایی پشتونها در مناطق ازبیکنشین لب به اعتراض گشوده است. اما کاری عملیای در جهت جلوگیری از پیشرفت وضعیتی که به ضرر ازبیکها انجام نداده است.
در مدت چهار سال اخیر، آقای دوستم مثل بسیاری از کاربران رسانهها اجتماعی فقط از وضعیت موجود در شمال انتقاد کرده است. در اوایل استدلال میشد که با توجه به فروپاشی غافلگیر کننده جمهوریت، نیروها متفرق شده و امکان بسیج عمومی برای ایجاد تغییر در وضعیت وجود ندارد. اما حالا این دلیل از بین رفته است. با گذشت چهار سال و ادامه وضعیت اشغال و غصب در منطقه تحت نفوذ مارشال دوستم، دیگر انتقاد و اعتراض لفظی نه تنها کارساز نیست بلکه تلاشی مشکوک برای تخلیه عقده مردم و فراهم کردن فرصت به طالبان است تا بیشتر و بیشتر به کار خود ادامه دهند و طرح های قومی خود را اجرایی بسازند.
چند بار آقای دوستم، در سخنرانیهایش لب به انتقاد از سیاسیون تاجیکتبار گشود و آنان را مسبب از دست رفتن دستآوردهایی معرفی کرد که با جنگ و میله تفنگ در طی سه دهه اخیر بدست آمده بود. باری آقای دوستم از احمد مسعود انتقاد کرد که چرا از او در سخنرانیهایش یاد نمیکند. در همان زمان آقای دوستم این را هم گفت که سقوط حکومت کمونیستی و پیروزی مجاهدین مدیون جنگ او با طالبان و حکومت کمونیستی بود.
اما سوالی که فراروی آقای دوستم و تمامی رهبران شمال در چهار سال اخیر قرار داشته این است که برای رهایی مردم تان از وضعیت بد و رقتبار کنونی چه کردهاید؟
برخی از فعالین سیاسی تاجیک میگویند که مارشال دوستم بیشتر از جایگاه ویژهای که در بین ازبیکها بدست آورده، در جهت رقابت با جریانهای سیاسی-نظامی تاجیکی استفاده کرده است. در همین راستا، آقای دوستم شکستها وناکامیهای خود را نیز به دوش رهبران سیاسی تاجیک گذاشته است. تلاشی که موجب شکلگیری نوعی فضای رقابت میان تاجیک و ازبیک نیز شده است.
باری در سال ۱۳۹۳ که مارشال دوستم از سوی اشرف غنی به عنوان معاون اول ریاست جمهوری برگزیده شد، در یکی از سخنرانیهایش گفت که حاضر است در هر زمینه با مارشال فهیم رقابت کند. او به عنوان نمونه به«بزکشی» و اسپ داشتن اشاره کرد و گفت که حاضر است در میدان بزکشی با مارشال فهیم رقابت کند. این در واقع کنایه بر این بود که دوستم میتواند مثل فهیم باشد. این معنا در رقابتهای قومی و سیاسی و نظامی بیشتر قابل فهم میشود. در واقع در آن زمان عبدالرشید دوستم که به مقام معاونیت اول(خلاف سنت سیاسی حاکم در آن زمان) برگزیده شده بود و با این پرسش مواجه بود که چگونه میتواند رقیب مارشال فهیم شود، خواست بگوید که چیزی کم از مارشال فهیم ندارد. اگر فهیم اسپ زیاد دارد، دوستم هم دارد و میتواند داشته باشد. حتا میتوان از نظر روانشناختی گفت که تلاش مجدانه مارشال دوستم برای کسب رتبه نظامی مارشالی، در رقابت با مارشال فهیم قابل فهم است.
اکنون همزمان شدن خبر، استرداد اسپهای مارشال دوستم با انتقاد او از سیاستهای قومی طالبان و نیز خبر قرارداد شرکتهای ترکی با طالبان در مناطق ازبیکنشین، بیشتر این شایبه را تقویت کرده است که مارشال دوستم پس از سالها سکوت در میدان عمل و لفاظیهای ضد طالبان، اکنون در مسیری قرار گرفته است که انتهای آن میتواند نوعی جورآمد سیاسی میان طالبان و مارشال دوستم باشد.
این در حالی است که اخیراً برخی از منابع آگاه از انجام گفتوگوهای پشت پرده میان طالبان و نیروهای مخالف طالبان در مورد تشکیل یک حکومت ظاهراً فراگیر با دخالت کشورهای منطقه خبر دادهاند. استرداد اسپهای مارشال دوستم از سوی طالبان میتواند در راستای گفتوگوهای پشت پرده تعبیر شود.
در روزها اخیر شماری از رهبران سیاسی-قومی مخالف طالبان سفرهایی به ایران داشتند و وزارت خارجه ایران نیز تایید کرد که از شماری از این رهبران میزبانی کرده و عباس عراقچی وزیر امور خارجه این کشور با حامد کرزی رییس جمهوری پیشین افغانستان در روم پایتخت ایتالیا دیدار کرده است.
ایران در این اواخر ابتکار عمل بیشتری در انجام گفتوگوهای سیاسی میان طالبان و مخالفان به خرچ داده است. حامد کرزی گفته میشود که در گفتوگوهای سیاسی پشت پرده به دستور طالبان نقش مرکزی دارد و تلاش میکند تا شرکای سیاسی غیرپشتون خود را در یک محور جمع کند و طالبان را نیز مجاب بسازد که امتیازاتی را اعطا کنند تا به اصطلاح حکومت فراگیر تشکیل شود.
اما سوال مهم و اساسی از رهبران سیاسی شمال که تیکه داران اقوام تاجیک، هزاره و ازبیک نیز به شمار میروند این است که اگر بده و بستانی در روند گفتوگوهای سیاسی صورت گیرد، این بده و بستان چگونه است و وجهالمعامله آن چیست؟
برخی از آگاهان میگویند که بسیاری از رهبران سیاسی شمال مایل اند که در ازای تضمین برگشت به کشور و استراداد دارایهای شخصی شان از سوی طالبان، در یک سناریوی طالبانی مشارکت جویند. استراداد اسپهای مارشال دوستم اگر در همین راستا تعبیر شود، نشانهای از نرمش و سازش او با طالبان پنداشته میشود. این بدان معناست که مارشال دوستم از طرح موضوع سیاستهای قومی طالبان، در پی امتیازگیری شخصی و گروهی بوده و منافع استراتیژیک ازبیکها که حفظ زمین و سرزمین آنان در برابر طرحهای شوونیستی و قومی طالبان است، برای آقای دوستم میتواند وجهالمعامله شخصی باشد.
در سوی دیگر، کشور ترکیه است که براساس یک دیدگاه تباری به ازبیکهای افغانستان نگاه میکند و در صدد بهرهگیری از اهرمهای فشاری است که آنان میتوانند برای یک حکومت قومگرا در کابل ایجاد کنند. در واقع ترکیه مارشال دوستم را در قبضه خود گرفته و مسیر سیاسی با طالبان را طوری طراحی کرده که در ازای دست برداری مارشال دوستم و حزب جنبش از داعیه مردمی و سرزمینی به نفع ازبیکها، امتیازاتی برای شخص خودش و اطرافیانش کسب بدست آورد. در این میان ترکیه نیز به شکل نرم نفوذ خود را به شمال افغانستان گسترش دهد. نفوذی که در راستای برنامههای پانترکیستی تیم اردوغان قابل بررسی است.
طالبان به مشوره مشاوران خارجی و داخلی خود، با برگشت دوباره به قدرت، داراییهای رهبران سیاسی و قومی را در اختیار گرفته و به اصطلاح از یک نوع سیاست تحریم اقتصادی علیه «خوانین» قومی کار گرفتند. این گروه بارها اعلام کرده که هر یک از رهبران سیاسی پیشین که از دعوای سیاسی و مخالفت با طالبان دست بردارد، میتواند به کشور برگشته و صاحب مال و دارایی خود شود. این در واقع قرار دادن رهبران سیاسی مخالف در دو راهی پول و جایگاه بلند اجتماعی(عزت و آزادی و افتخار) است. به بیان دیگر، طالبان بسیاری از چهرههای سیاسی و قومی را در دو راهه مادیت و معنویت قرار دادهاند. آنان در نهایت یا تصمیم میگیرند که از مال و دارایی خود بگذرند و با ورود به میدان جنگ، مردم خود را بسیج کرده وجایگاه از دست رفته خود را بدست میآورند یا این است که بدون سروصدا به کشور بر میگردند و به اصطلاح تسلیم طالبان میشوند تا صاحب مال و دارایی خود شوند. اگر استراداد اسپهای مارشال دوستم در همین راستا صورت گرفته باشد، میتواند آغاز یک روند سیاسی آزمایشی تلقی شود که در چند ماه اخیر در پشت پرده پیرامون آن گفتوگوهای مخفی میان طرفین انجام شده است.
نویسنده: نورالله ولیزاده