خبرگزاری پورانا

PNA

انتقاد تند سیاسیون پشتون از اظهارات خنجانی و لزوم بازاندیشی در گفتمان‌های ملی و قومی

مهم ترین خبر های هفته

تحلیل های داغ هفته

حسب انتظار، واکنش پشتون‌ها به اظهارات خنجانی تندتر و تهاجمی‌تر از دیگران بود. جالب توجه ترین انتقاد از اظهارات خنجانی، انتقاد آقای رحمت‌الله نبیل است. آقای نبیل خود را در زمره پشتون‌هایی می‌داند که به اصطلاح دید ملی و فراقومی به قضایا دارند و به مشارکت و همکاری با سایر اقوام می‌اندیشند. نبیل در بسیاری از مجالس سیاسی جریان‌های غیرپشتون حضور دارد و تصور می‌شود که با داعیه‌ها و روایت‌های غیرپشتون‌ها همسو است یا دستکم اعتراض جدی به روایت‌های آنان ندارد.

آقای نبیل نوشت:«وقتی پسوند ملی به عنوان سیاسی افزوده می‌شود، تنها زینت لفظی نیست، بلکه تعهدی‌ست به همهٔ مردم؛ فارغ از قوم، زبان و جغرافیا…اگر در عمل، جغرافیا با منطق قومیت تملک و حاتم‌بخشی شود، آن پسوند مشروعیت خود را از دست می‌دهد. نمی‌توان هم ملی نام گرفت و هم قومی اندیشید. افغانستان ملک مشترک همهٔ مردم آن است. نه جغرافیایش میراث قومی‌ست، نه امنیتش، و نه آینده‌اش. اگر روزی می‌خواهیم با صدای بلند دعوای سیاسی بر قندهار داشته باشیم، نباید امروز بگرام را با منطق قومیت حاتم‌بخشی کنیم. آن‌که عدالت می‌خواهد، باید جغرافیا را برای همه بخواهد؛ نه فقط برای خویش. واژهٔ ملی یا باید با ذهن و عمل ملی معنا شود، یا صادقانه از عنوان‌ها کنار گذاشته شود.»

آقای نبیل در این یاداشت به پنج نکته تمرکز دارد. ملی، حاتم‌بخشی، عدالت، مشترکات و مشروعیت.

به نظر آقای نبیل، ملی بودن به معنای«تعهد به همه مردم، فارغ از قوم، زبان و جغرافیا» است.

تعبیر نبیل از ملی‌گرایی

تعبیری که اینجا نبیل از ملی بودن ارایه می‌کند، نادرست نیست. اما مغالطه از آنجا شکل می‌گیرد که آقای نبیل می‌خواهد بگوید که اظهارات عبدالله خنجانی رییس کمیته سیاسی جبهه مقاومت ملی، به معنای فقدان تعهد او و جبهه مقاومت به همه مردم است. آقای نبیل روشن نمی‌سازد که چگونه اظهارات آقای خنجانی از او سلب تعهد ملی می‌کند. در باره چهار نکته دیگر نیز، می‌توان گفت که نبیل از منطق مشابهی پیروی می‌کند. او عدالت‌خواهی، مشروعیت و شراکت‌خواهی جبهه مقاومت را از منظر ملی‌گرایی که خودش تعریف می‌کند، زیر سوال می‌برد و با استفاده از اصطلاح«حاتم‌بخشی» تیر خلاص را رها می‌کند. حاتم‌بخشی در ساختاری که نبیل در این یادداشت مطرح می‌کند، معادل«خاک‌فروشی» تعبیر می‌شود. در واقع آقای نبیل تمام اصول، اساسات شعارها و روایت‌های جبهه مقاومت را به چالش می‌کشد و چون«ملی» در نظرش بسیار تقدیس‌یافته است، جبهه مقاومت را سزاوار نمی‌داند که آن را به عنوان پسوند اسم خویش به کار ببرد. به نظر می‌رسد که اگر مفهوم ملی و ملی‌گرایی در نزد نبیل واکاوی شود، سایر نکات مورد تمرکز او نیز رمزگشایی می‌شود.

 در تعمق پیرامون روشن‌سازی ابهاماتی که در واکنش آقای نبیل وجود دارد، سه فرضیه در ذهن پرسش‌گر شکل می‌گیرد. ۱- نبیل هرگونه گرایش قومی یا سخن گفتن از جغرافیای قومی، ارزش‌های قومی و منافع قومی را در تضاد با گرایش‌ها و ارزش‌ها و منافع ملی می‌داند. ۲- نبیل در عقب اظهارات خنجانی اهداف و برنامه‌ها و توطیه‌های پنهانی را می‌بیند و معتقد است که این اظهارات سرنخی است که به پنهان‌کاری‌های خایینانه و ضد ملی اشاره دارد. نبیل در پی تخریب جبهه مقاومت و شخص خنجانی است و اظهارات خنجانی را فرصتی برای این کار می‌داند.

در یک برخورد خوش‌بینانه در مواجهه با انتقاد نبیل، می‌توان فرضیه اولی را قرین به واقعیت دانست. زیرا دو فرضیه دیگر از آنجا که بیشتر ذهنی‌اند، کنار گذاشته می‌شوند. یعنی قرار را بر این می‌گیریم که نبیل در تعبیر و تعریفی که از ملی و ملی‌گرایی دارد، دچار سوء فهم است. اگر این‌گونه نباشد، دلیلی ندارد که اظهارات خنجانی را ضد ملی تعبیر کند.

حتا اگر بخواهیم خیلی خوش‌بین باشیم و نبیل را از افکار فاشیستی-پشتونیستی مبرا بدانیم، می‌توان گفت که تعریف و تعبیر او از ملی و ملی‌گرایی، از تعابیر به شدت رمانتیک و آرمانی است. یعنی با واقعیت‌های زمینی افغانستان تطابق ندارد.

واقعیت ملت و ملی‌گرایی در افغانستان

واقعیت افغانستان این است که ما یک ملت واحد و«اتومیزه» نداریم که در نتیجه کار مشترک و فهم مشترک و تجربه‌های تاریخی مشترک و سطح بلند اعتماد و همدلی میان افراد جامعه شکل گرفته باشد. بر عکس، آنچه ما در افغانستان ملت می‌خوانیم، یک مفهوم بسیار ساده‌انگارانه و اسم بی‌مسمی به مفهوم انتزاعی‌ای است که بیشتر جنبه بیرونی و تقلیدی دارد. یعنی ما به تقلید از سایر ملل، ساکنان سرزمین خود را ملت می‌خوانیم و عامدانه و یا غافلانه تفاوت‌ها، گسست‌ها، بی‌اعتمادی‌ها، جدایی‌ها، نفرت‌ها، کدورت‌ها، فاصله‌ها، خصومت‌ها و…میان اقوام را نادیده می‌گیریم یا انکار می‌کنیم. این نادیده گرفتن چه از روی حسن نیت و خیرخواهی(رمانتیک بودن) باشد و چه منشأ آن دیدگاه جابرانه و تحکم‌آمیز(دید فاشیستی) یکسان کننده و یک‌سان پندارنده باشد، از واقعیت عینی فاصله دارد. واقعیت افغانستان این است که ملت(به معنای عام) افغانستان متشکل از اقوام است. یعنی ما چند ملت کوچک داریم که مرزهای شان بسیار مشخص است اما تحت جبر زمان و جغرافیا در یک جغرافیای سیاسی زندگی می‌کنند.

بنابراین، یک دید واقع‌بینانه و عینی به مفهوم ملت و ملی‌گرایی در افغانستان این است که قوم‌گرایی را معادل ضد ملی‌گرایی ندانیم. این بدان معنا است که ما باید به اقوام حق بدهیم که در باره تعیین منافع و مصالح خود شان و برای دفاع از خود شان در برابر طرح‌های یکسان کننده و کشنده چاره و تدبیری داشته باشند. در این صورت است که ما یک انسان عادل و منصف خواهیم بود. به تعبیر دیگر، در کشوری مثل افغانستان، هر شهروند دو هویته است. یکی هویت قومی دارد(چنان‌که قانون نیز این را پذیرفته و در شناس‌نامه افراد قومیتش در کنار ملتش نوشته شده است) و دیگر هویت ملی. بنابراین ما باید مقداری قوم‌گرایی را در هر شهروند و چهره و سازمان سیاسی برسمیت بشناسیم. این برسمیت شناسی به معنای به رسیمت شناسی تنوع و تکثر جامعه هم است. از رهگذر همین برسمیت شناسی و احترام به تکثر است که ما می‌توانیم اعتمادسازی کنیم، و راه‌های تعامل و تفاهم را در گذر زمان جستجو کرده و به نقطه‌ای برسیم. حالا به آن مرحله نرسیده‌ایم. تاکید می‌کنم که رسیدن به آن مرحله از دهلیز همدیگرپذیری به عنوان یک مرحله مقدماتی اعتمادسازی می‌گذرد.

با توجه به این امر، من یقین دارم که عبدالله خنجانی و جبهه مقاومت ملی، چهره و سازمان سیاسی ضد ملی نیستند. به شرطی که تعریف خود را از ملی‌گرایی اصلاح کنیم. یعنی از ملی‌گرایی رمانتیک به ملی‌گرایی ریالیستیک عبور کنیم.

عبدالله خنجانی به یک واقعیت بسیار عینی و عریان اشاره کرده که دستکم صد سال است، زیربنای افکار و برنامه‌های سیاسی جوانب مختلف جنگ و صلح و سیاست در افغانستان را تشکیل می‌دهد اما به دلایل زیادی، از پرداختن به آن و سخن گفتنِ صریح در مورد آن، اجتناب شده است. البته در حوزه گفتمان عمومی در این مورد زیاد سخن گفته شده، منتهی احزاب و جریان‌های سیاسی-نظامی، در این مورد حرف نزده‌اند و مسیر سیاسی خود را بر شالوده‌ای از پنهان‌کاری مصلحت‌اندیشانه و عوام‌فریبانه تعیین کرده‌اند. طالبان به عنوان قوم‌اندیش‌ترین و قوم‌گراترین گروه مسلح پشتونی، در عین حالی که همه عملکردهایش قومی است اما عامل قومیت را در سیاست انکار می‌کند. این انکار، از خیرخواهی منشأ نمی‌گیرد بلکه هدف آن اغفال و فریب است.

اما موضوع جغرافیا و حوزه قومی

 چرا ملاهبت‌الله رهبر طالبان مرکز اصلی خود را در کندهار انتخاب کرده است؟ پاسخ ساده است. چون کندهار حوزه پشتون‌ها است. این امر به هبت‌االله اطمینان خاطر می‌دهد که در امن است. گرچه در کندهار، تاجیک و هزاره و اقوام دیگر هم هستند اما این بدان معنا نیست که کندهار را حوزه پشتون‌ها نشماریم. کابل و پروان و کاپیسا و پنجشیر، نیز حوزه تاجیک‌ها است. در این شکی نیست. موجودیت سایر اقوام در این مناطق، این واقعیت را تغییر نمی‌دهد که این مناطق حوزه تاجیک است. نویسندگان کتاب سقاو دوم نگرانی شان این است که وقتی پشتون‌ها کابل می‌روند، نسل دوم و سوم شان فارسی زبان می‌شوند. چون کابل حوزه فرهنگی و زبانی تاجیک‌ها است. حالا مثلا وقتی عبدالله خنجانی می‌گوید که بگرام در حوزه تاجیک‌ها واقع شده، کجایش مشکل دارد؟ کجای این گفته، ضد ملی است؟ خنجانی فقط به یک واقعیت اشاره کرده است.

اما به بعید است که نبیل این واقعیت را نداند. او می‌داند که بگرام حوزه تاجیک‌ها است. اما به نظر می‌رسد که نبیل و امثال او را این موضوع برآشفته ساخته که برای اولین بار یک مقام جبهه مقاومت ملی، پیوندی بین مبارزه نظامی با طالبان و مولفه‌های جیوپولتیک جنگ و سیاست برقرار می‌کند. این پیوند زدن، برای پشتونیست‌ها سخت تمام می‌شود. تمام هم و غم پشتونیست‌ها این است که جبهه مقاومت ملی را از پیوندهای تاریخی، زمینی و مردمی‌اش دور نگهداشته و در برزخ ملی‌گرایی بی‌مفهوم و مطالبات برحق قومی مردمش که به صورت طبیعی تاجیک‌ها هستند، قرار دهد.

باید گفت که در نزدیک به چهار سال اخیر، جبهه مقاومت ملی در زمینه حفظ نزاکت‌های ملی خیلی تلاش کرد. این تلاش به قیمت روگردانی بخش زیادی از نخبگان فرهنگی و سیاسی تاجیک از جبهه مقاومت تمام شد. استدلال نخبگان سیاسی و فرهنگی تاجیک این بوده که وقتی جنگ و مبارزه انگیزه‌ها و دلایل قومی دارد و تاجیکان قربانی درجه‌یک حاکمیت قومی طالبان هستند، چرا نباید با صراحت این موضوع را بیان کرد و نسل جوان تاجیک را از ابهام و سردرگمی نجات داد؟ پاسخ رهبری جبهه مقاومت همیشه این بوده که باید برای عدالت و آزادی همگان مبارزه کرد. اما طوری که دیده می‌شود، ناسیونالیست‌های پشتون، خیلی طماع و توقع زیاد دارند و حاضر نیستند، کوچک‌ترین گامی به سوی منافع مردمی که پایگاه اصلی آن به شمار می‌روند، بردارد. در واقع ناسیونالیست‌های پشتون حرف شان این است که هر سازمان و حرکت سیاسی-نظامی در چارچوب اندیشه‌ها و افکار ظاهراً ملی آنان رفتار کنند و هیچ قومی از اقوام، از حقوق و منافع خصوصی خود حرف نزند. این در حالی است که همین ملی‌گرایان پشتون در باره انواع مظالم و فجایعی که گروه حاکم با انگیزه‌ها و افکار قومی بر اقوام غیرپشتون روا می‌دارد، سکوت می‌کنند.

یکی از معانی بسیار ساده حرف‌های خنجانی این است که بگرام چون در حوزه تاجیک‌ها است، حضور طالبان به عنوان یک گروه پشتونی در این منطقه و جغرافیا پایدار نیست و بنابراین نباید امریکا برای در اختیار داشتن بگرام با گروهی مذاکره کند که از بگرام رفتنی است و تسلط واقعی بر این منطقه ندارد. در این معنا، رییس دفتر سیاسی جبهه مقاومت ملی،  در واقع می‌گوید که پس یا پیش ما بگرام را گرفتنی هستیم و این سرزمین و حوزه نفوذ و قدرت ما است.

 

رویکرد مصادره به مطلوب

اما افرادی مثل رحمت‌الله نبیل بیشتر آن بخش از حرف‌های خنجانی را برجسته می‌کنند که خود شان می‌خواهند مخاطبان خاصی را تحت تاثیر قرار دهند. مثلا این بخش از گفته‌های خنجانی خیلی برجسته شده که گویا جبهه مقاومت ملی در تلاش جلب حمایت و رضایت امریکا است و می‌خواهد بخشی از خاک افغانستان را به امریکا بفروشد. این در واقع رویکرد مصادره به مطلوب است. به نظر می‌رسد که مخاطب این برجسته‌سازی سه گروه است: پشتون‌ها، ملی‌گرایان تاجیک که فهم چندانی از مسایل ملی و قومی ندارند و بیشتر با پشتون‌هایی مثل نبیل هم‌کاسه بوده‌اند، و سوم، کشورهای منطقه نظیر ایران و روسیه و چین. به این سه گروه گفته می‌شود که جبهه مقاومت دارد از مسیر خارج می‌شود. به تعبیر دیگر، بسیار زیرکانه تلاش می‌شود تا پشتون‌ها را علیه جبهه مقاومت ذهنیت بدهند؛ طالبان را به اقدامات سرکوبگرانه بیشتر علیه جبهه مقاومت تحریک نمایند؛ اعضای جبهه را بین خود شان بندازند؛ و به کشورهای منطقه هشدار بدهند که جبهه مقاومت دل در گرو امریکا دارد. انتقاد برخی از اعضای جبهه مقاومت را نیز باید در راستای همین نگرانی‌ها بررسی کرد. آنعده از اعضای جبهه مقاومت که در تلاش نزدیکی جبهه با کشورهای منطقه‌اند، از اظهارات خنجانی ابراز نارضایتی کرده‌اند.

اما من معتقدم که اظهارات خنجانی نه ضد ملی است و نه فقدان تعهد جبهه به ارزش‌های ملی را نشان می‌دهد. این اظهارات فقط اشاره به یک عامل پنهان تعیین کننده در مناسبات و معادلات قدرت دارد و بس. تعهد جبهه مقاومت به ارزش‌های ثابت شده است. اینکه یک سازمان سیاسی در جنب مسوولیت‌ها و تعهدات ملی خود، گوشه چشمی به منافع قومی مردمش داشته باشد، سالب تعهدات ملی نیست.

پشتون‌ها باید یاد بگیرند که حوزه‌های خاص نفوذ قومی را احترام کنند. ملی‌گرایی‌ای که بر ایده از بین بردن تمام مرزها و حوزه‌ها و تفاوت‌ها باشد از نوع ناسیونالیزم ستیزه‌جویانه و ضد ارزش‌های ملی است. در صد سال اخیر این نوع ناسیونالیزم را پشتون‌ها به برنامه عمل دولت‌ها برای یکسان‌سازی و برهم زدن حوزه‌های نفوذ اقوام غیرپشتون تبدیل کردند. نظام‌نامه ناقلین در همین راستا تدوین و عملی شد که هدف آن پشتونیزه کردن کشور و برهم زدن بافت‌های قومی بود. اما نتیجه آن افزایش تنش و تخاصم است. یک ملی‌گرایی منطقی و معقول و متمدنانه این است که با احترام به حوزه‌های نفوذ اقوام یا به اصطلاح با برسمیت شناسی و احترام حریم خصوصی هر قوم، همگرایی اقوام را از راه تفاهم رضایت‌مندانه و گفت‌وگوی مدنی میان اقوام جستجو کنیم و از درون این هم‌گرایی ارزش‌های ملی مشترک را خلق کنیم و برپاسداری از آن روحیه و انگیزه درونی در افراد و اقوام ایجاد کنیم. اگر چنین نکنیم، بین نبیل و غنی و ملاهبت‌الله تفاوتی نخواهد بود. اینکه حوزه‌های نفوذ اقوام را جزایر قدرت بنامیم و تمام تلاش ما از بین بردن این جزایر باشد، همان راهی را می‌رویم که عبدالرحمان، امان‌الله، نادر، داوود، غنی و ملا عمر رفتند. این راه گرچه ظاهراً ملی‌گرایی است اما در واقع در ستیز با اتحاد و اعتماد ملی قرار دارد و ویرانگر و تجزیه‌گرایانه است.

ملی‌گرایی مدنی این است که تفاوت هستی‌شناسانه و معرفت‌شناسانه اقوام را برسمیت بشناسیم. یعنی بپذیریم که برخی از مناطق حوزه نفوذ جفرافیایی و فرهنگی اقوام خاصی است که باید به آن احترام شود. اگر یک حکومت تاجیکی در کابل بخواهد که یک میلیون تاجیک را در دشت‌های کندهار و هلمند با هدف تغییر هویت و مالیکت سرزمینی این منطقه جابجا کند، قطعا پشتون‌ها علیه آن موضع خواهند گرفت و حق هم دارند که موضع بگیرند. بنابراین، باید به تاجیک‌ها هم حق داده شود که در حوزه نفوذ شان احساس مالکیت داشته باشند و از ارزش‌های مادی و معنوی آن پاسداری کنند. این پاسداری ضد ملی نیست. اگر پشتون‌ها جبهه مقاومت را به عنوان یک سازمان و جریان ملی نشناسند و اتهام‌های واهی را براین جبهه وارد کنند، بدانند که نسل دیگری از تاجیکان به صحنه خواهند آمد که با ملی‌گرایی تحکمی و ستیزه‌جویانه پشتون‌ها طور دیگری برخورد خواهند کرد.

نویسنده: نورالله ولی‌زاده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سایر مقالات پیشنهادی پـــــــــورانا

عضویت در خبر نامه پورانا

جهت عضویت در خبر نامه فرم زیر را پر نمایید.