رسانهها نامهای را نشر کردهاند که در آن ملا یعقوب وزیر دفاع حکومت خود خوانده طالبان به وزارتهای داخله، دفاع و ریاست استخبارات این گروه دستور داده تا تشکیلات خود را ۲۰ درصد تنقیض کنند.
در این نامه، تصریح شده که نخست «افراد منفور و نامطلوب» برکنار شوند و سپس کسانی کنار گذاشته شوند که پس از به قدرت رسیدن دوباره طالبان، به صف این گروه پیوستند.
در نامه وزیر دفاع به دستور ملا هبتالله اخوندزاده رهبر طالبان، اشاره شده که به تاریخ ۲۴ حمل/فروردین برای تنقیض تشکیلاتی نهادهای امنیتی صادر شده است.
در نامه ملا یعقوب افزون به افراد منفور و نامطلوب و تازه پیوستگان به صف طالبان، به چند دسته دیگر از طالبان نیز اشاره شده که باید اخراج شوند.
بستگان شهدا (غیر از پدر و پسر)، افرادی که نمیخواهند رسمی کار کنند، مجاهدانی که در یک خانواده بیشتر از دو بست دارند، و در نهایت افراد مسن یا کسانی که سابقه جهادی کمی دارند، مشمول کسانی هستند که باید از کار کنار گذاشته شوند.
چند نکته در مورد دستور اخراج بیست درصدی طالبان از صفوف این گروه قابل تأمل است.
نکته اول، افراد منفور و نامطلوب
اشاره به افراد منفور و نامطلوب در نامه وزیر دفاع طالبان به این معنا است که چنین افرادی در صفوف این گروه وجود دارد. این در واقع تایید حرف مردم است که اکثراً افراد طاللبان را منفور میدانند. در همین حال، سخن گفتن از وجود افراد منفور بدان معناست که کمسیونی موسوم به کمسیون تصفیه صفوف ناکام بوده و نتوانسته افراد منفور و نامطلوب را شناسایی و اخراج کند. البته اوصاف منفور و نامطلوب نیز تفسیرپذیرند و میتواند طیف وسیعی از افراد را شامل شود که براساس سلیقههای شخصی فرماندهان کنار گذاشته شوند. هر فرمانده و مقام طالبان میتواند افراد را ذیل عنوان منفور و نامطلوب طبقهبندی کند. البته اگر از مردم افغانستان در باره افراد منفور در میان طالبان پرسیده شود، پاسخ شامل حال همه طالبان خواهد شد. نفرت عمومی از طالبان روز به روز افزایش یافته و از دید مردم، هیچ طالب غیرمنفوری وجود ندارد. اما طبیعی است که منفور بودن از زاویهای که طالبان به آن نگاه میکنند تا آنچه مردم از این پدیده میفهمند فرق دارد. اما آگاهان را باور بر این است که منفور و نامطلوب بودن یک بهانه است و طالبان افرادی را با انگیزههای سیاسی و قومی از کار اخراج خواهند کرد.
نکته دوم، تازه پیوستهگان به صفوف طالبان
تاکید بر این نکته که افراد تازه پیوسته باید از صفوف اخراج شوند، نشاندهنده این واقعیت است که طالبان به افراد شان نگاه تبعیضآمیز دارند و تازهپیوستگان را سزاوار حضور در صف شان نمیدانند. از این منظر برای طالبان، طالب اصیل کسی است که در دوره جنگ در صف این گروه بوده و دستی در قتل و کشتار و انتحار و انفجار داشته باشد. آگاهان میگویند که از همان ابتدا چنین نگاهی به کسانی که با برگشت طالبان به قدرت به صف این گروه پیوستند وجود داشته اما به هر دلیلی با آنان مسامحه میشد.
باید گفت که با برگشت طالبان به قدرت، این گروه نیاز به افراد زیادی داشت تا بوسیله آنان بتواند اداره امور کشور را بدست بگیرد و قدرت و سلطه خود را تحکیم بخشد. خیلیها با پذیرش شعارهای طالبان به صفوف این گروه جذب شدند و به اصطلاح کمر طالبان را در شرایطی که با کمبود شدید نیرو برای احاطه به اوضاع مواجه، بستند. اما حالا واضح شده که به چنین افرادی نگاه ابزاری وجود داشته است. حالا طالبان دیگر نیازی به چنین افرادی نمیبینند و اولویت را برای حفظ و بقا به کسانی میدهند که قبلا در صف این گروه بودند. این نکته هم یادآوری شود که افراد تازه پیوسته، کمتر در قتل و کشتار دست داشتهاند و شاید طالبان چنین افرادی را نامطلوب میشمارند. گزارشهای زیادی وجود دارد که در نظام طالبان اولویت و ارجحیت به کسانی داده میشود که بیشتر در انفجار و کشتار دست داشته باشند. گفته میشود، به کارگماری افراد در پستهای حکومت در اداره طالبان بر این اساس صورت میگیرد که عضو چقدر آدم کشته است. مثلا اگر کسی اسنادی ارایه کند که در صد انفجار و حمله تروریستی دست داشته، به مقام ولایت گماشته میشود و اگر اسناد نشان دهد که شخص مثلا در ده عملیات تروریستی دست داشته، ولسوال/فرماندار مقرر میگردد.
نکته سوم، افراد شامل در سایر کتگوریها
مسلم است که در افغانستان همیشه روند تشخیص افراد مستحق و نامستحق با فساد، خویشخوری و برخوردهای سلیقهای همراه بوده است. حتا در نظامهای بسیار قانونمند و دارای دیدگاههای مدرن و دموکراتیک نیز وضع به همین شکل بوده است. در رژیم طالبان این وضعیت بدتر شده است. شکایتهای زیادی وجود دارد از اینکه افراد براساس سلیقهها و حب و بغضهای شخصی و قومی و سمتی در کار گماشته شده یا برکنار شدهاند.به صورت کلی میتوان گفت که در نزدیک به چهار سال اخیر، روند تصفیه صفوف طالبان جریان داشته و افرادی که از طریق این روند اخراج شدهاند، یکی از سه انگیزه زیر در اخراج آنان دخیل بوده است:
۱- انگیزههای قومی؛
۲- انگیزههای سیاسی(وفاداری و سابقهداری به گروه طالبان)؛
۳- انگیزههای رقابتی؛
گزارشهای زیاد به نشر رسیده که طالبان غیرپشتون به بهانههای مختلف، از کار برکنار، خلع سلاح، تنزیل رتبه، تبعید وظیفوی، و خلع صلاحیت شدهاند. طبق این گزارشها، فرماندهی که در اوایل برگشت طالبان به قدرت صاحب مناصبی همچون والی، معین، سفیر و…بودهاند و مثلا صدها میل اسلحه داشتهاند، اکنون یا از کار برکنار یا هم به مقامهای بسیار نازلتر گماشته شده و اسلحه شان نیز از صدها به دهها میل تقلیل یافته است.
انگیزه شدید دیگری که در عقب برنامه تصفیه صفوف طالبان وجود داشته، انگیزه سیاسی وفاداری و سرسپردگی بوده است. یعنی افرادی حفظ شدهاند که سرسپردی شدید به رهبران و مقامهای طالبان داشتهاند، وفاداری کامل خود را به رهبران و مقامهای ارشد ثابت کردهاند، پیشتر از دیگران به صف پیوستهاند، دارای دیدگاههای افراطی وعقاید سرسختانه به نظام امارت داشتهاند و…افرادی که چنین مواصفاتی را نداشتهاند، به تدریج کنار زده شده و به حاشیه رانده شدهاند. این البته در هر نظام غیردموکراتیکی یک امر طبیعی پنداشته میشود اما در میان طالبان گزارش شده که این گرایش بسیار شدید بوده و افراد به بهانههای مختلف و با اندک سهو و خطایی از بالا به زیر کشیدهاند.
رقابت نیز یک انگیزه شدید برای تصفیه صفوف بوده است. در اوایل اگر سخن از وفاداری به رهبری واحد یک اصل پنداشته میشد، با تشدید رقابتها، وضعیت طوری شده که وفاداری به رهبری واحد زیاد معیار نیست. هر جناح طالبان، از افراد پایین رتبه توقع متابعت و وفاداری به خودش را میخواهد. مثلا جناح حقانیها باید به رهبر این گروه وفادار باشند و جناح کندهاریها به ملا هبتالله. ناظران میگویند که در این اواخر جابجایی های زیادی در صفوف طالبان بوقوع پیوسته که انگیزه آن به رقابت مقامهای ارشد این گروه ارجاع میدهد. حقانیها هواداران جناح کندهار را عناصر نامطلوب میدانند و کندهاریها هواران حقانیها را.
به احتمال زیاد، دستور اخیر رهبر طالبان برای تنقیض تشکیلات، بیشتر به انگیزه سومی اشاره دارد. رهبر این گروه میخواهد برای حصول اطمینان از اینکه صفوف رقبایش ضعیف و کوچک شود، تشکیلات را تنقیض کند. در حکومتهای گذشته نیز این روندها جریان داشته است. طبیعی است که افراد خاصی انگشت نشان خواهند شد که باید در چارچوب طرح رقابت میان بزرگان طالبان کنار گذاشته شوند. آنان به صورت طبیعی حامیان خود را دارند و مقاومتهایی هم شکل خواهد گرفت.
در نهایت این برنامه میتواند به تشدید رقابت درونی طالبان منجر شود. تشدید رقابتها و خروج عناصری که در این مرحله نامطلوب تشخیص داده میشود، میتواند خطر پیوستن آنان به گروههای تروریستی دیگر را نیز تشدید کند.
شاید ناجوانمردانهترین بخش داستان این باشد که طالبان اخراجیها را پیش از پیش منفور و نامطلوب عنوان دادهاند. این عنوانگذاری به این دلیل صورت میگیرد که افراد اخراج شده، نتوانند از حقوق خود دفاع کنند. آنان اگر بخواهند سر وصدایی راه بندازند، سرکوب خواهند شد. یعنی پیش از پیش اعلام شده که اخراج شدگان منفور هستند. این بدان معناست که زمینه سرکوب و حتا حذف فزیکی افراد معترض و اخراج شدگان فراهم باشد. یعنی این افراد نه تنها شغل خود را از دست میدهند، بلکه بدنام نیز میشوند تا شکایت و اعتراضی را مطرح نکنند. اگرآنان شکایت کنند، طالبان اتهامهای نفرت انگیزی را در برابر آنان علم خواهند کرد. این روش مرسوم طالبان در مواجهه با مخالفان و متمردان است. این نکتهای است که امنیت و مصوونیت شغلی همه افراد طالبان را تهدید میکند. هرکس میتواند تحت یک عنوان نامطلوب قلمداد شده و کنار زده شود.
نویسنده: بهرام بهین