فرمانده اکمل امیر در چهارم حوت/اسفند سال ۱۳۶۶ خورشیدی در شهرستان حصه اول کوهستان ولایت کاپیسا زاده شد. او آموزشهای ابتدایی را در مکتب ایزدیار شهید در زادگاهش و آموزشهای دبیرستانی را در لیسه/دبیرستان عالی میر مسجدی خان کوهستانی در ولایت کاپیسا و سپس دبیرستان عالی غلام حیدرخان شهر کابل، فرا گرفت.
اکمل امیر برای فراگیری تحصیلات عالی وارد دانشگاه نظامی شد و از رشته حقوق نظامی فارغالتحصیل گردید و در چارچوب ارتش ملی در نظام جمهوریت به کار آغاز کرد.
امیر وظایف سختی را در روند دشوار دفاع و حراست از نظام مردمی انجام داد و جایگاه برجسته خود را به عنوان یک افسر شجاع و ورزیده در میان همرزمان و هممسلکانش ثابت کرد.
معروف است که فرمانده اکمل امیر، نه تنها شجاعت و دلیری یک نظامی را داشت بلکه به عنوان یک انسان آگاه، فرهنگی و فرهیخته هم شناخته میشد و این اوصاف او را با گذشت هر روز در میان همقطارانش برجسته میکرد. او در کنار انجام وظایف نظامی، به روشنگری و آگاهیدهی به مردم نیز اهتمام میورزید و در باره ماهیت، سرشت و اهداف گروه طالبان و دیگر گروههای تندرو تروریستی نیز می پرداخت.
فرمانده اکمل امیر، در زمان اندک روابط گسترده و معناداری با همنسلانش از زادگاهش در ولایت کاپیسا گرفته تا روندهای دادخواهی و فعالان مدنی در کابل و سنگرهای داغ نبرد در سرتاسر افغانستان تامین کرده و از محبوبیت گستردهای در میان طیفهای مختلف جامعه، اعم از نظامی و غیرنظامی، برخوردار شد.
با برگشت دوباره طالبان به قدرت و فروپاشی نظام جمهوری، فرمانده اکمل امیر به صف مقاومتگران پیوست و به نبرد علیه طالبان ادامه داد.
پس از تاسیس جبهۀ آزادی افغانستان، اکمل امیر به این جبهه پیوست و برغم شرایط سخت و ناامیدکننده و در اوج قدرتمندی و عربدهکشی گروه طالبان در سرزمینهای مقاومت، فرمانده امیر تصمیم گرفت که به نبرد رویاروی با طالبان بپرازد و به این منظور به کوهپایههای هندوکش شتافت.
گفته میشود که برغم مخالفتهای همسنگران اکمل امیر برای حضور او در نبرد رویاروی با طالبان، او ترجیح داد که برای روحیه بخشیدن به نسل جوان و مقاومتگران، وارد میدان نبردی شود که از چهار طرف در محاصره شدید طالبان قرار داشت. این تصمیم فرمانده اکمل امیر در آن شرایط سخت، به اعتقاد بسیاریها، استقبال آگاهانه از یک مرگ با عزت برای آزادی و عدالت برای مردمی بود که تحت سلطه خشن و سرکوبگر طالبان امیدی به آینده روشن نداشتند.
جبهه آزادی افغانستان در باره کشته شدن فرمانده اکمل امیر، چنین نگاشته است:«امیر شهید و همرزمانش در نخستین روزهای بهار ۱۴۰۲ در ارتفاعات سالنگ جنوبی خواب را بر چشمان نیروهای غاصب و متجاوز طالبان حرام کرده بودند. آنها با انجام یک رشته عملیاتهای چریکی دستکم ۳۰ تن از ملیشههای طالب را روانۀ جهنم کردند و بلاخره پس از روز جنگ و رویارویی نفسگیر و نابرابر با جوخههای مرگ و نفرت طالبانی همراه با شش تن از همرزمان شان جام شهادت نوشیدند و نام نامی شان در صفحات خون رنگ تاریخ مبارزات آزادیخواهانۀ مردم ما جاودانه شد.»
جبهه مقاومت ملی افغانستان نیز در متنی که به مناسبت نخستین سالگرد کشته شدن فرمانده اکمل امیر در خبرگزاری مقاومت نشر کرده، نوشته است:«یکسال پیش در ۲۲ حمل خبر اندوهناکی از شهادت شماری از مبارزان جوان افغانستان منتشر شد؛ خبری که با تاثر همگانی مواجه و میزان نفرت مردم از تروریستان طالب را باردیگر آفتابی ساخت. خبر حکایت از شهادت جوانان سلحشور، آزاده و قهرمانانی میکرد که به رهبری اکمل امیر در ولسوالی[شهرستان] سالنگ برای مبارزه با طالبان تروریست سنگر گرفته بودند. شهید غازی اکمل امیر و یارانش در یک نبرد نابرابر و رودررو با طالبان تروریست به شهادت رسیدند.»
خبرگزاری مقاومت در ادامه مینویسد:«شهید اکمل امیر در جریان کارهای نظامیاش موفق به دریافت افتخارات بیشمار شده بود که از آن میان، کسب دو مدال شجاعت از طرف ستر درستیز[ریاست ستاد ارتش] قوای مسلح پیشین، مدال افتخار از کشور تاجیکستان، مدال خدمت از طرف دیپارتمنت نظامی امریکا و مدال برنز را در رشته ورزشی بوکسینگ میباشد…سرانجام، آموزشهایش را در رشته حقوق و مسلک نظامی قومندانیت در سال ۱۳۹۱ به پایان رساند. او پس از فراغت بحیث دادستان تحقیق در قول اردوی ۲۰۵ کندهار گماشته شد و پس از چندی دوباره به کابل و در مربوطات ریاست کشف وزارت دفاع به خدمت ادامه داد.»
به نوشته خبرگزاری مقاومت، فرمانده اکمل امیر به زبان انگلیسی تسلط داشت، علاقهمند ادبیات و نوشتن بود و گاهی شعر هم میسرود.
اکمل امیر در سال ۱۳۹۷ خورشیدی(اواخر جمهوریت) نامهای به رییس جمهوری(محمد اشرف غنی) نوشته بود که در رسانههای اجتماعی به شکل گسترده نشر شده است.
خبرگزاری مقاومت نیز این نامه را در نخستین سالگرد کشته شدن فرمانده اکمل امیر نشر کرده است.نامه فرمانده اکمل امیر به رییس جمهوری به شرح زیر است:
سلام آقای رییسجمهور!
آیا میدانی خوابیدن روی سنگریزهها با شکم گرسنه و بدون لباس در سنگر میان وحشت و در آغوش مرگ چه حسی دارد؟ نه! چگونه باید بدانی؟! وقتی در قصر زندگی میکنی، وقتی هزاران متر دور از منزلت کمانهای رستم نصب کردهای، وقتی صدها نیروی مجهز برایت تامین امنیت میکنند، وقتی لباسهایت یکبار مصرف هستند و تخت خوابت آرامترین بستر دنیا؛ چگونه از دل یک سرباز خواهی آمد؟
آقای رییسجمهور! میدانی چه حالتی را به بار آوردهاند؟ همان جنرالهایی که با شش ماه تجربهی کاری در شورای امنیت، جنرال شدهاند و خودت در کلیدیترین پُستها با معاشات فوقالعاده تعیینشان کردهای. نه چگونه باید بدانی؟! وقتی هیچ تابوتی پشت دروازه تان نمیآید، وقتی همسایه نداری تا بدانی مادر داغدیده یک سرباز، خانم بیوه آن، طفلکهای بیسر پناهش، برادران و خواهران چشم به راهش چگونه زجر میکشند.
آقای رییسجمهور! من عسکرم، همان که محکوم به مرگ هست! همان که حق تفریح و بودن کنار خانواده را ندارد. همان که ماهها میان مرمی و بم زندگی میکند. همان که جنازهاش مانند «کریت کینو» به خانهاش فرستاده میشود.
آقای رییسجمهور! آیا میدانی روزانه چند سرباز در جغرافیای حکومتات شهید میشود؟ آیا میدانی وقتی مادری جسد فرزندش را تکه تکه میبیند چه حالی میداشته باشد؟ نه! چگونه باید بدانی؟! وقتی اطرافت را کوردلانی گرفتهاند که جز پول و موقف هیچ چیزی برایشان اهمیت ندارد. از درد آن مادر چگونه درک داشته باشی وقتی فرزندانت در صفوف قوای مسلح که هیچ حتا در افغانستان نیستند.
آقای رییسجمهور میدانی عسکری و سنگرداری یعنی چه؟ نه! چگونه باید بدانی؟! وقتی جوانیهایت در لبنان و بعد اروپا و امریکا سپری شد و حالا برای تو افغانستان یعنی ۲۰۰ متر مربع زمین داخل ارگ هست.
آقای رییسجمهور! میدانی که با ناموس سربازان در شفاخانه چهارصد بستر و ریاست شهدا چگونه رفتار میشود؟
آقای ربیسجمهور آیا میدانی که ۴۵۷ سرباز این نظام را در دو هفته گذشته از دست دادهای؟ آیا خبر داری که صدها جوان رشید که روزی در صفوف قوای مسلح ایفای وظیفه مینمودند حال به فلج، تکلیف روانی، معیوبیت جسمی و روزگار بد زندگی گرفتاراند و بار دوش خانواده خود شدهاند.
آقای رییسجمهور! رفیقهایت همه در جاهای امن هستند. از دل من عسکر بچه چگونه خواهی آمد که سال قبل ۶۵ رفیق همسنگرم را به دست خاک سپردم. هر کدام آنها به مراتب بهتر از و من و خودت جوانی خوب داشتند و هزار آرمان پوره ناشده.
آقای رییسجمهور! خبر داری که یک کارمند وزارت مالیه برابر با ۲۱ سرباز معاش دارد؟ با داشتن سه وقت نان مکلف و دفاتر کاملا مجهز با سیستم سرد کن و گرم کن. اما یک سرباز ماهها روی غذایی که حداقل شکمش را به یک ساعت سیر کند، نمیبیند.
آقای رییسجمهور! مرگ سربازان در این چند سال همانند آرایش مقامات دولتی و دروغ گفتن سیاسیون یک امر عادی شده است.
آقای رییسجمهور! تو بهنام من حکومت میکنی. تجار با خون من دنبال تجارت هست. وکیل موقفهای مان را قبضه کرده است. رتب و مدالهای افتخار هم که بر اساس روابط لیلام شده است. رسانهها هم بهدنبال ساختن خبر جالب و پُربیننده از وضعیت ما هستند.
آقای رییسجمهور! آیا در قوطی مرمی تابه حال چای خوردهای؟ آیا شبها را به جای غذا و آب، خُنک خوردهای؟ آیا به جای تماشای فلمهای هالیوود مرگ دوستانت را تماشا کردهای؟
آقای رییسجمهور! دیگر نمیتوانم از دردهایی بنویسم که تو در محضر رسانهها بر آن میخندی.
با حرمت
عسکربچه اردوی ملی افغانستان
امیر
«تپه چلمگر» ولایت ارزگان
……………………………………………………………………………………………..
خبرگزاری پورانا، برای پاسداشت از آزادی، عدالت، حقوقبشر و ارزشهای والای انسانی، یادِ کسانی را که در راه حصول این ابر ارزشها جان خود را از دست میدهند، گرامی میدارد.
ذیل عنوان«سپیداران آزادی» یادوارهای از جان باختگان راه آزادی، صرف نظر از تعلقات تباری، سیاسی و سازمانی آنان نشر میگردد.